Thursday, July 17, 2014

A*SH*N*A:JAHANGIR JON SEDAGHATFAR W/NOTE


از آموزیدن
چندان كه چاوشان
عافیت را جار زدند
در آیاتِ قافله سالاران؛
چندان كه اشارت نور
شبروان را به همواری ِفردا رهنمون شد؛
و چندان كه طامات بافِ خرافه
غافلان را در آتش دوزخ سوخت ،
آموختن را ـ آوخ
هیچ كس
به رهروان
هرگز نیاموخت .
□□□
تیبوران ـ ۳۰سپتامبر ۲۰۰۰
جهانگیر صداقت فر


  • در اين نقيضه ى شعر بسيارى از شاعران ديگر ، شاعر با آوخى از سر دلسوزى دل ما همه را مى سوزاند و از جهل و نا آگاهى مى گويد كه زندگى إنسان را به ويرانى مى كشد و اين دورى و پرهيز جهانگير صداقت فر شاعر را از مقولات عاشقانه توضيح مى دهد كه در آغاز كار شاعريش بيشتر بدان مى پرداخت اما در اين ساليان روي كرد پرخاشگرانه ى شاملويى و لحنى اعتراض آميز بيشتر در شعر او ملموس است در حالي كه بهانه هميشه عشق است و عاشقى و به هيچ بهانه ي آدورنويى و برشتى نمى توان از آن گريخت و اين دعوتى ست از شاعر خوبمان و نيز شاعران ديگر به سوى شعر غنايى كه درد و رنج و خروش و فرياد و آشوب درون و بيرون را شايد تسكين دهد و آن جهل و نادانى منجر به جنگ و خشونت و كشتار و بيزارى و عدم تفاهم رايج را از ميان بردارد و مرهمى بر اندرون خسته نهد

  • Faramarz Soleimani
    تيودور آدورنو معتقد است كه پارودى به صورت به كار بردن فرم ها در دوران غير ممكن بودن آنهاست ...حال مى توان از او و پير وانش پرسيد كه آيا ما به دوران غير ممكن ها رسيده ايم كه اينسان با جهل و جنگ دست به گريبانيم

No comments:

Post a Comment