چشمانش اولین منظر نگاه توست، پس از بیداری از خوابی که عطر تنش ، حلقه های در هم پیچیده ی گیسوانش آن را برای تو به رؤیایی شیرین و دل انگیز مبدل ساخته است. امّا آیا این اولین منظر لحظه های بیداری فقط برای هر صبحگاه است؟ یا با پرتو اولین سپیدهدم عشق که بر وجودت انعکاس یافت و کیمیای آن گشت ، نیز.
عشق را کیمیای وجود گفته اند که با سحر خویش وجود را تعالی می بخشد
و ارج می دهد. آدمی را با عوالمی آشنا می سازد که هر آن کس را که این تجربه نیست از درکش عاجز است . و عشق بهاری است اگر چه همگانی امّا ،هر کس را به درکش مجاز نیست. باید در آتش آن سوخت ، تا خامی از میان رود و شخص پخته گردد؛ تا توان درک همه ی لحظه های آن را دست دهد.
آری بهاری همگانی است. امّا ای همگانی بودن برای اهل است نه نا اهل، که از فیض آن محروم است. پاینده باشید، استاد فرامرزی عزیز!
عشق را کیمیای وجود گفته اند که با سحر خویش وجود را تعالی می بخشد
و ارج می دهد. آدمی را با عوالمی آشنا می سازد که هر آن کس را که این تجربه نیست از درکش عاجز است . و عشق بهاری است اگر چه همگانی امّا ،هر کس را به درکش مجاز نیست. باید در آتش آن سوخت ، تا خامی از میان رود و شخص پخته گردد؛ تا توان درک همه ی لحظه های آن را دست دهد.
آری بهاری همگانی است. امّا ای همگانی بودن برای اهل است نه نا اهل، که از فیض آن محروم است. پاینده باشید، استاد فرامرزی عزیز!
No comments:
Post a Comment