FARAMARZ SOLEIMANI:NORUZI
آبستن غاری بهاری ست
در بلور و سنگ
آبستن هزار توی تنهایی
که انسان در آن خانه کرد
و خاکستر و خفاش و دود
در تالار های پشت پل
که آواز آبشاری یخین را
سر می دهد در خاموشی
اما چه پر تا ر می زند این تا ر
چه سنگین و سا ده
بر دیوار بهار نقش می بندد
احضار می شود بهار
در تا ر و پود قالی
سرخوشانه می وزد سبز
پر تا ر می زند بر تا ر
تا ر گرفتار
زهره می خواند به چنگی :
با بوسه ی تو
پرنده شدم
در پرده ی آبی
دنبال عکس ها یت می گشتم
تا بر تا ر پر تا رت بگذارم
کسی زخمه بر تا ر می زند
پر تا ر
و انبوهی ی آوا و نوا
که دانه می نشاند
در دشت های بهاری
و تا ر
رعایت نوروز را دارد
نوروز ' ٩٢
نوروز ' ٩٢
No comments:
Post a Comment