FARAMARZ SOLEIMANI:NORUZI
آتش به آب می زند
آب آتش می گیرد
باران بر سیم سیمین می برد برو برو بهار وارش
بیا بیا باران بهار
تا ر تازه می وزد بر تا ر پر تا ر
رنگ شکوفه های گیلاس
زن می زند بالای باغ
باران بهار می برد
تاب دوباره می خورد سینه ی تا ر
در آغوشی ناب
تا ر پر بار می زند
بر سبزه ضربه می زند تا ر
بهار می با رد
خمار آمده بود باغ جهان
بر جایی بهشت نشسته بود
نشانی اش را پرسیدم
خمار با بهار نشسته بود
و شعر جهانگیر جان:
نوروز و بهار توامان می آیند
عید و گل و سبزه همزمان می آیند
فصل نو و آیین کهن هر ساله
تا دور ترین باغ جهان می آیند
نگاهم را به او می سپرم در حجم های دور
اندکی از باغ بهاری ش را به من می سپرد
تا ر پر تا ر و پر بار می نوازد
باران در بنفشه و بهار نارنج
آواز های بهاری می خواند
در ارتفاع پرش ها ش
بهار بهانه ی با همی ست
نوروزی ء ٩٢
No comments:
Post a Comment