راهی شدم تا نیمه های بهار
ابر را در شیشه کردم
در آسمان آینه
و به خانه اش آوردم
روی سفره ی ایرانی
بیرون ابر های عاشق می گریستند
و آفتاب ناباورانه
پشت رنگین کمان
پنهان بود
دیدم که ابر های توی شیشه هم
گریستن آغاز کردند
و خانه
در آواره گی ی مه
به جادوی عشق
اسیر آمد
خلو ص در هاله ی جانم نشست
ابر های همه عالم
در شیشه ی بهار بود
زهره خالقي
No comments:
Post a Comment