کوروش همه خانی
زاده ی کرمانشاه ٨ فروردین ١٣٤٠
٢٨ ارچ ١٣٦١
شعر کوروش همه خانی رهایی در وقت پیدایی است به ویژه آن جا که نام خود را می جوید و از زبان مخاطب هم
ف.س
OEUVRES:
سیب آبی
به نام ورق ام بزن
دهانم پنجره ی دنیاست
قناری از پلک های تو می ریزد
.
سیب که می افتد
از شاخه
دل می کند
.
.
۱
درختی ست روی اندام خود ایستاده ولی تنها
۲
روز و شب فکر میکنند تیک تاک کی روی هم تاریک میشوند
۳
می آید و بازی شروع
با دندانهای بی ریخت
شنیده اید که تا سه نشود
بازی هی نمیشود
۴
فصلی که از چشم مادر
آب... پر میزد
کاسه ای صبر مشتی لبریز
انگار هی تو بگو
دامنی تا آستین
از صدا پاک میکرد
۵
بر عکس که هی عاشق میشدم
۶
با دهانی نیمه باز سکوت میگیرد
۷
و
۸
پرنده در بالهای اش آسمان میگرفت
حالا در صدای پرواز
ورقام بزن
۹
عصایی که با او زیر باران قدم میکشید
۱۱
پاها یی که هرگز تا اتوبوس معطل نمیشد
که از دره حواس اش هی پرت برود
۱۲
یک با دو
شب روی هم رسیدند یک عمر بچهی کمتر
زندگی هی بهتر میکنند
۱۳
در تقویم روز خوبی بود برای ام
ناقلا
۱۰
از یادم نمیروی
یک نقطه به اشاره
درخت
روی زانوی خود
پهن
میافتد
No comments:
Post a Comment