هوشنگ آزادیورA*SH*N*A:HUSHANG AZADIVAR
هوشنگ آزادی ور
شعر از پنجه در نمیزند وقتی که میٓاید شعر در پنجه فرو میشود و خون به در میزند ●
با یک قلب
و دو پلک دور پرواز
کنار سایه ات
می نشینی و
اندوه
تکه تکه ات می کند
---
●
اینجا بین دو اقیانوس سیاه و سیاه – برای دهانی که به خنده تجهیز میکنی ماه زخمه ی تنگی است که عشق را میان دو عقرب مینشاند
گندِنا ! ای مژه برهمکوب اینت شجره ی سیاه –
دودگین و در همجوش
وقتی بهانه نیافتی که بخندی●
از ذوالجناح و مرگنامه
رز , ۱۳۵۰
No comments:
Post a Comment