Saturday, February 21, 2015

A*SH*N*A:نیما صفار سفلایی‎



تروريست ِكجي بودم، به دستم آسمان قُر شد
شبيه ِچشمكي بودم كه آبش عاقبت كُر شد
چه باراني! چه اطرافي! هوا صاف از تو! اوصافي!
چه دهليزي و چشمي چه، كه از تبخير ِتو سُر شد
چه ريگي در نگاه ِ تو، تمام ِاشتباه ِتو!
شباهت با خودي داري، كه از تلميح ِحُر پُر شد
خري پُر شاخه‌ام امّا، نه امّا آخه‌ام امّا
ولي در فكر ِخود گيرم، به‌گيرم! آتشم! گُر شد؟
بيا اي بمب ِنشنيده، شبي كن در تن ِديده
مني كن از منم بگذر، چه شُل! شير ِتنت شر شد
هواهاي اروتيكم، برين تو دور ِنزديكم
چه توريست ِكجي بودم، شكستم آسمان پُر شذ

No comments:

Post a Comment