Sunday, February 8, 2015

A*SH*N*A:SHAHRAM GERAVANDI:LOVE POEM

تو را دوست می دارمA*SH*N*A:SHAHRAM GERAVANDI:LOVE POEM
هر صبح
هر نیمه روز
هر شبانگاه
میان پچ پچ دو لب
دو بوسه
عطر گیج میخانه ی دوری در مادرید
میان دود سیگاری های مست
و طوطی سبز چُرتی
بعد گیتار وحشی اسپانیولی
- که بناگاه
شهرام گراوندی 


__ شاید عاشقانه ی آخر! __
طبیعی است مخاطب این شعر ناشناس است
مخاطب این شعر آدمی است با آب ها رفته
از آب که گرفته اند 
قایق ها به احترام ایستاده بودند
هیچ سربازی تیر مشقی شلیک نکرد
نهنگی نبوده برای خودش
قزل آلای جوانی نبوده
سُر خورده با کفش هاش
دست های آب او را کشیده
تا اعماق مرجان ها و سنگ های رنگی و تیله های شیشه
موج ها نیم خیز شده
خشک شان زده
گیریم چند روز مهمان شما بوده
پسته های شما را شکسته
نقل های شما را انداخته بالا
ولی رفته
رفته
رفته
رفت ...
باور کنید!
طبیعی نیست اما
موهایش سفید شده یک دست
دندان هایش پوسیده
پاهایش می لرزد هنوز
حتا وقتی ماهی ها پلک هایش را نوک می زدند
نه عشق کارگر می افتد
نه دیدار زنی در خواب
نه دیدار رفیق دور دوره ی سربازی
نه دختری در همسایگی
تا برایش نامه های عاشقانه از پنجدری بیاندازد پایین
با گل های محمدی خشک شده و عطر یاس های پرچین لب دیوار
نه دعاها و آش پشت پای مادر
نه گریه های خلوت شبانه ی آرام پدر
طبیعی نیست
هیچ چیز طبیعی نیست
همه چیز در منتهای لجن تیره
بر می تراود
همه چیز در منتهای لجن تیره
تکرار می شود
همه چیز در منتهای عفن
طبیعی نیست
طبیعی هست!
.---

No comments:

Post a Comment