Saturday, February 7, 2015

A*SH*N*A*CULAR:HAMID MOSADEGH

...
شعر حمید مصدق نوعی دیگر از شعر فریدون مشیری است که لحن سیاسی عام یافته ولی شاعر خود به قصد عاشقانه بودن به هنگام نوشتن آن اذعان دارد
در سال ۱۹۹۵ که حمید مصدق میهمان واشینگتن بود من او را در طی مقدمه یی به عنوان شاعری با ارزش های سنتی معرفی کردم و او هم در سخنانش به "این شعر هایی که در مطبوعا ت چاپ می شود" اعتراض داشت که البته با دید او این حرف ها ی کلی طبیعی بود بعد در منزل میزبان همشهریش از او پرسیدم که اشاره ی او به شعر کدام دسته از شاعران بود و او  توضیح داد که شعر معاصرانش را نمی خواند و وقت این کار را ندارد  درست مثل اخوان و شاملو که حتا شعر همدیگر را هم نمی خواندند و برخلاف نیما و فروغ که به شدت در مورد شعر معاصرانشان کنجکاوی نشان می دادند و به ویژه نیما که درباره ی آن ها مقدمه و یادداشت و نقد و نظر می نوشت یا در نامه هایش در باره آن ها بحث و گفت و گو داشت و حالا می بینی و می شنوی که شاعران نه چندان آشنا هم  با کارنامه هایی نه چندان در حد آن شاعران و حتمن هم بدون صلاحیت در کار نقد نوک تیز حمله شان به معاسرانشان است و یحتمل هم بدون خواندن کارهاشان  
حمید مصدق Hamid Mosadegh
من چه میدانستم سبزه می پژمرد از بی آبی . سبزه یخ می زند از سردی من چه میدانستم قلبها ز آهن و سنگ . قلبها بی خبر از عاطفه اند .

کویر تشنه باران است
حمید تشنه خوبی
به من محبت کن
که ابر رحمت اگر در کویر می بارید
به جای خار بیابان بنفشه می رویید 
و بوی پونه وحشی به دشت بر می خاست
چرا هراس چرا شک ؟
بیا که من بی تو
درخت خشک کویرم که برگ و بارم نیست
امید بارش باران نوبهارم نیست

No comments:

Post a Comment