from Zohreh Khaleghi,Z Gallery,New Orleans
این که این همه می نوشد عریان از این همه چشمه ها ی عریان
می داند که زورق جامه می گذارد در دریا و عریان نعره می زند
تا عریانی ی آب و آفتاب
چاه های تیره ی آب های گل آلود بی هجوم و سقف
پرنده های بی بال
پرنده های بی بال
تا کاریز های عقیم
و عریانی ی چشمه ها
و واپسین آوای بی پژواک من
تا دور
در دور دست های بودن تو
و تکرار تکرار های ما
در
ما
دریا بوی هل و گلاب می دهد هر با ر که با تو می روم عریان
هر با ر که با موج و آفتاب می روم
و واپسین آوای بی پژواک من
تا دور
در دور دست های بودن تو
و تکرار تکرار های ما
در
ما
دریا بوی هل و گلاب می دهد هر با ر که با تو می روم عریان
هر با ر که با موج و آفتاب می روم
No comments:
Post a Comment