Friday, March 8, 2013

نامه به دوست



  • Faramarz Soleimani تبعید سرنوشت محتوم بشری در دوران مدرن است که از زندگی جنینی آغاز می شود و هرگز پایان ندارد.تبعید البته واژه یی ایدیولوژیک و به تبع آن ایده الیستیک است اما مهاجرت به عنوان مفهومی عام چهره ی همیشه گی زندگی امروز راطرح می زند که حتا با دست زدن به آن نمی توان ازآن گریخت و تنها عشق و شاید مرگ است که بر این ها همه نقطه ی پایان می گذارد. ماهیت تصعیدی و استعلایی کوچ و جا به جایی موجب دوام آن است. بدین ترتیب مهاجرت از گرگان به ساری و رشت و تبریز و اصفهان از نظر استعلایی هم ارز مهاجرت از اهواز و مسجدسلیمان به گرگان می ماند و باری معنوی از دوش فرد و خانواده و بویژه کودکان شان بر نمی دارد.مهاجرت معکوس به تاجیکستان و افغانستان و پاکستان و ترکیه هم در دنیای تکنولوژیک کاری عبث می نماید. جهان سوم که همچنان اصطلاحی معتبر است روز به روز در تحلیل های واپسگرایانه فروتر می رود وبیشتر در شیفته گی به گذشته دست و پا می زند. پس فرد اگر هم دیگربه خود نمی اندیشد می تواند تغییر سرنوشت فرزندانش را هدف قرار دهدی و خیزی بلند تر از جهش از دیوار همسایه بردارد زیرا که مهاجرت برای انسان امروز گامی بلند در جهت آزادی و رهایی است و برای تحصیل دستاوردهایی در جهت آزادی و رهایی زادبوم هایی که هنوز در اسارت دست و پا می زنند اما در امید می زیند.

1 comment:



  1. Shahram Geravandi درود به دکتر سلیمانی عزیز . مهاجرت از منظر من ولی ، بازتکرار یک اندوه استمراری است . یک خانه به خانه ای دیگر برگزیدن و در این میان چیزهایی را از دست دادن و چیزهای اندکی را به دست آوردن . خیز بلند هم همیشه معطوف به گام ها و پاها و توان ما نیست . خیز بلند ابزاری پیرامونی می طلبد . و چنین است که ما داریم خود را تکرار می کنیم و این دور و تسلسل ادامه دارد

    ReplyDelete