Faramarz Soleimani دراین تلاطم جان که آبی به آشوب تن می زند و کبود می شود در مورب جان و توفان پیش پای خسته ی تو دوباره خسته می شود در دو پاره گی ی تن و جان که هسته می شود در باغ و بذر بهار. دوباره را گفتم که خسته می شود و تازه گی را در دل و جان از سر می گیرد که بازیارباغ تازه شود در عین عاشقی ی تمام. بهار در روزهای واپسین عاشقانه بامامی گریددرتوفان ...
No comments:
Post a Comment