جای جا و دانه یی می نشیند واژه ها م در بی خویشی
که آشیان در آبشاری دارد دورادور
قانع نمی شود در نقاب رویا
به دامان آب و شار خانه می کند
دریای من می شوی
در جامه یی خالی
وقتی که جای جاودانه می یابی
و خانه زندان واژه ها م می شود
تنها بهار که در سر شاخه های مشعل
تا تو زبانه می کشد
تنهای پنهان
به بیقراری ی باغی
سر شا ر آبشار
٣ جون --
No comments:
Post a Comment