Friday, June 1, 2012

SADIESQUE سعدی وار

شوق است در جدایی و جور است در نظر 
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم 
دلیل راه را به شوقی دیگر شد 
شوقی که در سرم می شورید 
به راهی مدا م 
از می ماه پیاده شدم تا گشتی زنم در هاله ی ماه که دیگر کبو د بود و بال های ستاره بر شانه اش بال بال می زد 
آوایی از دور دست کهکشان می آمد دانستم که راه شیری است این که دارم می رانم و نیز دانستم که طاقت عشق ندارد 
این همه را و دیگر کبود بود 
چهار راهی مشوش بود در سرم 
چه راهی که به شوقی مدام 
می شورید 

No comments:

Post a Comment