POETRY IS WITNESSING/SHEAR SHOHADAT AST
شعر شهادت است
نصرت رحماني در ده شب
شب هشتم
نصرت رحماني در ده شب
شب هشتم
شب هشتم مصطفا رحیمی فرهنگ و دیوان و دیوان سالاری صحبت کرد
و شعر خوانی نصرت رحمانی ,کیومرث منشی زاده , فرخ تمیمی و اصغر واقدی بود
نصرت رحمانی می ااید , جنگجویی که نجنگید اما شکست خورد . نماینده ی نسلی که چنین بود . شاعری که لب اگر باز کند با واژگان گندیده اش ظاهر و خون می ریزد . عا صی کبیر که شناسنامه ی بزرگ تاریخ است .آبروی عشق است . او رمز شبان درد است . چون حافظ, چون شاملو , چون علی بابا چاهی , چون هرمز علی پور , نصرت رحمانی نیز عشق را محمل اندیشه های اجتماعی خویش ساخته است .نصرت , اما همچون اسماعیل خویی و اصغر واقدی شعر هایی مشترک با کتاب شب های شعر خوشه دارد که نشانه یی از کم کاری او می تواند باشد
فرامرز سلیمانی : شعر شهادت است ,چاپ اول , روزنامه بامداد ,تهران ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹, چاپ دوم ۱۳۶۰ , = ملحقات ,ص ص ۱۳۱ و ۱۳۲
یک جنگجو که نجنگید /اما ....شکست خورد
این روز ها
اینگونه ام ، ببین:
دستم چه کند پیش می رود، انگار
هر بار شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم، گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
تا زیر هر کجا
حتی شنوده ام
هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روز ها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست هیچکار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روز ها
اینگونه ام:
فرهاد واره ای که تیشه خود را گم کرده است
اینگونه ام ، ببین:
دستم چه کند پیش می رود، انگار
هر بار شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم، گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
تا زیر هر کجا
حتی شنوده ام
هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روز ها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست هیچکار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روز ها
اینگونه ام:
فرهاد واره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود
آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد
اینگونه بود
آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد
نصرت رحمانی
(ده شب صص 490،491)
(ده شب صص 490،491)
No comments:
Post a Comment