خانه مريخى ها
آخرين خانه يى كه در سارى زندگى كرديم خانه مريخى ها بود تا سال ١٣٣٦ . خانه يى درندشت با حوض بزرگ و مهتابى و گل و گياه فراوان از شمعدانى و شاه پسند و قرنفل و جعفرى و دكمه يى و گل سرخ و نیلوفر و ناز و ديگران كه بيشتر دست پرورده پدر بودند و او همچنين مجموعه يى از مركبات پيوندى پديد آو رده بود در حدود ١٥ نوع از پرتغال و نارنج و ترنج و نارنگی و ليموهاى ترش و شيرين و تو سرخ و دارابى و مينا و سلطان مركبات و وبادرنگ و بالنگ و البته میوه های دیگر مثل انار ترش و شيرين و انجير چهار فصل و يك درخت انجير سياه روى مهتابى هم بود كه سن و سال خانه را داشت از زما ن قاجار . در يك گوشه حياط آشپز خانه و توالت بود كه رفتنش به سفر قندهار مى مانست و من در همين جا بود كه شب ها گاهى مريخى ها را مى ديدم كه از تون حمام روبروى خانه مان مى آمدند که انجیر و انار بخورند و با هم شب چهره داشته باشند .آنها به زبانى غريب حرف مى زدند و پس از مدتى به حمام اصفهانى باز مى گشتند و من البته تمام دل خوشيم به پاپي سفيد عزيزم بود كه اگر مريخى ها حمله كردند او را به طرف شان كيش بدهم و متشن کنم همان كارى كه با بچه هاى غريبه محله هاى ديگر مى كردم و يا با پاسبان ها كه آن وقت ها همه شان هم شاعر نبودند . بارى اين روزها در اين فكرم كه حالا كه آن خانه پشت حكومتى و کنار سبزه میدان متروك شده و يا آپارتمان ها جاي آن را گرفته و آن حمام بزرگ هم ويران شده اين مريخى ها كجا هستند. شايد هم به لس انجلس مهاجرت كرده اند و مشغول بازي در فيلم هاى هاليوودى اند يا برگشته اند به شهر وديارشان كه مى گويند تمدن بزرگى در آن بر قرار است
فرامرز سليمانى
Memorizzz, The House of Martians
آخرين خانه يى كه در سارى زندگى كرديم خانه مريخى ها بود تا سال ١٣٣٦ . خانه يى درندشت با حوض بزرگ و مهتابى و گل و گياه فراوان از شمعدانى و شاه پسند و قرنفل و جعفرى و دكمه يى و گل سرخ و نیلوفر و ناز و ديگران كه بيشتر دست پرورده پدر بودند و او همچنين مجموعه يى از مركبات پيوندى پديد آو رده بود در حدود ١٥ نوع از پرتغال و نارنج و ترنج و نارنگی و ليموهاى ترش و شيرين و تو سرخ و دارابى و مينا و سلطان مركبات و وبادرنگ و بالنگ و البته میوه های دیگر مثل انار ترش و شيرين و انجير چهار فصل و يك درخت انجير سياه روى مهتابى هم بود كه سن و سال خانه را داشت از زما ن قاجار . در يك گوشه حياط آشپز خانه و توالت بود كه رفتنش به سفر قندهار مى مانست و من در همين جا بود كه شب ها گاهى مريخى ها را مى ديدم كه از تون حمام روبروى خانه مان مى آمدند که انجیر و انار بخورند و با هم شب چهره داشته باشند .آنها به زبانى غريب حرف مى زدند و پس از مدتى به حمام اصفهانى باز مى گشتند و من البته تمام دل خوشيم به پاپي سفيد عزيزم بود كه اگر مريخى ها حمله كردند او را به طرف شان كيش بدهم و متشن کنم همان كارى كه با بچه هاى غريبه محله هاى ديگر مى كردم و يا با پاسبان ها كه آن وقت ها همه شان هم شاعر نبودند . بارى اين روزها در اين فكرم كه حالا كه آن خانه پشت حكومتى و کنار سبزه میدان متروك شده و يا آپارتمان ها جاي آن را گرفته و آن حمام بزرگ هم ويران شده اين مريخى ها كجا هستند. شايد هم به لس انجلس مهاجرت كرده اند و مشغول بازي در فيلم هاى هاليوودى اند يا برگشته اند به شهر وديارشان كه مى گويند تمدن بزرگى در آن بر قرار است
فرامرز سليمانى
Memorizzz, The House of Martians
ReplyDeleteHe Sam
خاطره اي نوستالژيك، گويي از روي كتاب خاطرات كهنه ي فراموش شده اي با برگهاي كاهي مي خوانيد! بخصوص سطر اول