Tuesday, December 18, 2012

SOL INVICTUS یلدایی

یلدائی :
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست 
شب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست  
میترا که زاده می شد یلدای من می آمد در عصر های اعتدال
 و زمستان در پی او جاری بود 
یلدای من می آمد بر منقار سیمرغ تا با من شاهنامه می خواند 
و یلدای من هر شب با من شب می شد وقتی که ما چله می گرفتیم با هم در بی شمار شب و روز  
که ما با مهر ملیح بوسه ها مان 
توشیح می شدیم 
بر لبان وقت 
و تکه یی از من می آمد تا چراغ های تاریک رابطه با تو در باغ 
و یلدای من که در تو زاده می شد 
هزاران هزاران شب 
از انقلاب زمستانی 
شب فراق بود هر شب 
که هست یلدایی 
...

No comments:

Post a Comment