Forugh,by:Zohreh Khaleghi
فروغ فرخزاد،طرح از :زهره خالقی
A*SH*N*A
A*SH*N*A
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست.
فروغ فرخ زاد
در غروبي ابدي
- روز يا شب ؟
- نه ، اي دوست ، غروبي ابديست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپيد
و صداهائي از دور ، از آن دشت غريب ،
بي ثبات و سرگردان ، همچون حرکت باد
-سخني بايد گفت
سخني بايد گفت
دل من ميخواهد با ظلمت جفت شود
سخني بايد گفت
- من به يک ماه ميانديشم
- من به حرفي در شعر
- من به يک چشمه ميانديشم
- من به وهمي در خاک
- من به بوي غني گندمزار
- من به افسانهء نان
- من به معصوميت بازي ها
و به آن کوچهء باريک دراز
که پر از عطر درختان اقاقي بود
- سخني بايد گفت
سخني بايد گفت
در سحرگاهان ، در لحظهء لرزاني
که فضا همچون احساس بلوغ
ناگهان با چيزي مبهم ميآميزد
من دلم ميخواهد
که به طغياني تسليم شوم
من دلم ميخواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ
من دلم ميخواهد
که بگويم نه نه نه نه
- برويم
- سخني بايد گفت
- جام ، يا بستر ، يا تنهائي ، يا خواب ؟
- برويم ...
فروغ فرخزاد
- روز يا شب ؟
- نه ، اي دوست ، غروبي ابديست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپيد
و صداهائي از دور ، از آن دشت غريب ،
بي ثبات و سرگردان ، همچون حرکت باد
-سخني بايد گفت
سخني بايد گفت
دل من ميخواهد با ظلمت جفت شود
سخني بايد گفت
- من به يک ماه ميانديشم
- من به حرفي در شعر
- من به يک چشمه ميانديشم
- من به وهمي در خاک
- من به بوي غني گندمزار
- من به افسانهء نان
- من به معصوميت بازي ها
و به آن کوچهء باريک دراز
که پر از عطر درختان اقاقي بود
- سخني بايد گفت
سخني بايد گفت
در سحرگاهان ، در لحظهء لرزاني
که فضا همچون احساس بلوغ
ناگهان با چيزي مبهم ميآميزد
من دلم ميخواهد
که به طغياني تسليم شوم
من دلم ميخواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ
من دلم ميخواهد
که بگويم نه نه نه نه
- برويم
- سخني بايد گفت
- جام ، يا بستر ، يا تنهائي ، يا خواب ؟
- برويم ...
فروغ فرخزاد
No comments:
Post a Comment