١
بهار که می خزد
از تا ر پاره ی گلوش
می نشیند به تکیه گاهی
دمی
به آرامی
بر صخره
گلسنگ عاشق را
صدا می زند
حنجره ی بهاری ش
٢
سر می کشد
پرچم آوازی
از دره
خزیده می آید
به جست و جوی آسمانی ش
آفتاب می گسترد
در اقلیم گلوش
نقل از :عاشقانه ترین ها
گردآوری علی باباچاهی ١٣٠٠-١٣٨٠
ثالث ، تهران ١٣٨٤
No comments:
Post a Comment