عشق را گشتم لای کتاب ها
با خسته گی و باران گم شده بود
گاهی مست می
صلاح من همه جام می است و من زین بحث
نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل
و گاهی بیدار و به دیدار
دل حافظ که به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرورد وصال است مجوی آزارش
اینه را رویاروی کتاب ها گرفتم
چراغ را کشتم
و عشق را
در تاریکی
گشتم
No comments:
Post a Comment