با ر عشق را به دوش می کشد بیزاری
بر بیزاری با عشق
بر باد می رود
رویاروی رویا می ا یستم و
نام مردمان جهان را می خوانم یکی یکی
کسی که با ر عشق بر شانه نمی کشد
کنار رود خون ایستاده است
و رود خون با نگاه او جاری ست
کسی به جان کلام و رنگ افتاده است
کسی به ساز ها و آواز ها می تازد
کسی که نمی رقصد
چشم بر رقصندگان جهان می بندد
کسی که بر عشق را بر شانه نمی کشد
به با ر بیزاری بر باد می رود
تنها دیوانه ای ست که بر سبد سر های خونین می خندد
و دست و پا ی می کو بد
کنار رود خون ایستاده است
و رود خون با نگاه او جاری ست
کسی به جان کلام و رنگ افتاده است
کسی به ساز ها و آواز ها می تازد
کسی که نمی رقصد
چشم بر رقصندگان جهان می بندد
کسی که بر عشق را بر شانه نمی کشد
به با ر بیزاری بر باد می رود
تنها دیوانه ای ست که بر سبد سر های خونین می خندد
و دست و پا ی می کو بد
No comments:
Post a Comment