Friday, January 30, 2015

A*SH*N*A:KHAYYAM EBRAHIMIخیام ابراهیمی

A*SH*N*A:KHAYYAM EBRAHIMIخیام ابراهیمی 
ما هیـــچ، ما نگاه
==========
بی برگ‌ و بار
از هم چه می‌خواهیم؟
تک افتاده‌ایم در انزوایِ فصلی قانونی
که برفی نمی‌زاید از زهدانِ پاره پاره‌یِ آسمانی
که مَأمنِ چشمه و رود است و
حسرتی در تنورِ تابستان.
برّه‌ای نمانده جز "مـا" برای چوپانی
میانِ زوزه‌ها‌یِ این همه گرگ
که خویش را می‌درّند به سرخوشی
در غیابِ ما.
در انزوایِ قانونیِ "شدن"
نه طعام گرگیم و
نه طعمه‌یِ ماهی
تا پناه شویم، گرم شویم در هم
به مهری که باید...
زمستانِ بی‌بُـتّـِه‌یِ گرمی است!
که چشمِ یخ‌هایمان را آب می‌کند
تا بُـخـــارِ آخر
پیش از بهار...
...
بی برگ‌ و بار
از هم چه می‌خواهیم؟
لاغر و توُ در توُ، تنیده در هم
از هم چه می‌خواهیم؟
شعر یا داستانِ؟
یـــا دندانِ طلایِ مُردارِ دشمنی که "من" نیست!
عتیقه‌ نافله‌ای، غنیمتی از سپاهِ کفر
تا میانِ دو کاسبِ هرزه دریده شود به فراموشی.
خون یا شراب و نان؟
...
از هم چه می‌خواهیم؟
سکه‌ای نگاه
برایِ اعتماد به دارائیِ خویش در تورّمِ یَـأس
یا برایِ گرسنگی‌هایِ روزِ مبادایِ خیالی تهی؟
...
از هم چه می‌خواهیم؟
پشیزی لبخند برایِ رشوه به وَهم
یـا پایِ لنگی
که عصا شویم
بین مثلثِ نان و خواب و مبال؟
عطشی، تا آب شویم
و بودن را در خویش بشوئیم بـا شدن
خوش دلانه از افزایشِ دیگری یا خویش؟
بــا دردی از کاهش دیگری یا خویش؟
...
از هم چه می‌خواهیم؟
یک عضوِ مکنده با دردِ مکشی از خالی
برای التیامِ شکمی با نانِ جان؟
یــــا لذتی
برایِ دادن و بخشودن
و یـا گرفتن و ربـــودن؟
...
از هم چه می‌خواهیم؟
جز راه
راهِ رهایی از سرگیجه، گرد خویش؟
راهی برایِ سرد و گرم شدن؟
جز این شدن
زیاد و گـــاه کم شدن؟
بر چشم و گونه‌هایِ خشک
نم شدن؟
زِ بـــــازدَمِ غیر، دَم شدن؟
رها شدن از بغضِ اندام و
تماشا و تماشاچی شدن به نامِ نامیِ رفـیــــق؟
برای خالی و پر شدن
از خدا
خدایی که تویی
و شیطانی که منم!
بی برگ و بار
تــــــوُ در تـــــوُ
تنیـده در هـم.
تا نـــورِ مهری از لابلایِ ما بگذرد
و سایه بیندازد از میانِ نبودن‌هایمان
گردِ دانه‌یِ خیسِ خزیده در خاک...
تا بهار و تابستان و پائیـــز
و زمستانی پر برف
که امیدِ تابستان است و
بهار نیست.
...
بی برگ و بــار
از هم چه می‌خواهیم؟
بی دریغ
فراگیر
حیاتبخش
چون نـــور و آب و هوا.
........................................
خیام ابراهیمی
9 بهمن 1393
عکس از: خیام ابراهیمی
دی 1393/ نمک آبرود
---


وَهمِ "شاه‌دزدِ" بَنگی
============
موریانه‌ها بال بال زنان
دزدانِ معــــراج در ساقه‌هایِ خشکند و
"ساقه‌ها" ریشه در زندانِ خــــاک...
از رنگ‌هایِ تسلیمِ گـیـــاه
آرایشِ غلیظی کرده شاه‌دزدِ ولایتِ آه
بال‌هایِ نازک سقوط را
به تاویلِ بلندایِ پروازِ کبوتران...
خـُـمارِ قبضِ گندمزار
و نشئه در بسطِ آتشِ خرمن و وافورِ خشکِ دار
لمیده بر سهمِ "کبوتران"
از بسترِ ملکِ مُشاع
بَنگ بَنگ می‌چکاند
به وَهمِ سایه‌یِ مورچه‌خوار
...
آه...!
که میانِ تَکَثّرِ مترسک‌ها
دود شد "وحدت" از ترسِ پرواز و
ماتِ کیش‌ِ خویش از آغاز.
و "تــــو" ای والیِ ولایتِ موریانه‌ها
به دودِ وَهمِ افیونِ گیاهی
منگِ "بیگ بنگِ" ازلی هنـــوز!
که تَوَهُمِ خودآ بودنَت
هزار و چهارصد یزید، ویروسِ مرگ شد
میانِ ذراتِ لایتناهیِ خدایی که ماست و
پنیرِ وحدت نمی‌شود به خیکِ سفالینِ خاکِ.
میان قیلوله‌هایِ عصرِ جدید
میانِ خوابِ زنجیره‌ایِ بَدَویت در ابدیت...
دود کن بال‌های آزاده را
که بیداریِ ما از این افیونِ بی‌دینی
مرگِ تو باشد و
ما هنــــوز خوابیم
به تنگ‌نایِ چوب‌سیگارت.
.................................
خیام ابراهیمی
13 بهمن 1393
عکس: نمائی از فیلم آرایش غلیظ/ ساخته حمید نعمت‌الله

No comments:

Post a Comment