هرم = گرما و شرار آتش... همین طور که پیش می رود این تجربه هم از نثر دور می شود و هم به طبیعت نز دیک می شود ابزار تصویر البته به خاطر پسزمینه ی عکاسی ملموس است می ماند کلمه که تراش می خورد و کلام که به سوی ایجاز می رود و نیز تجربه ی نوشتن و باز نوشتن. امروز دیگر نیاز زیادی به ویرایش نیست اما نویسش ، چرا ! پس باید نوشت و نوشت اما خط نزد، مثل آن وقت ها که وسواس غلبه داشت...
ف.س
۳.
تو از کدام حریق بی پایانی
که حریق از تو خجل
چشمانت آینه ی کدام مهر سوزان است
که نگاه تو را آتش می زند
و قلب مرا
که فسوس هزار زمهریر
برای هزار سال
به هزار کولاک درنوردیده بودش
و آغوشت
زمزمه ی چشمه است
و حرم سوزان زندگی
سر انگشتان مهربانت
بارقه ی کدام امشاسبند است
که همچون تیری از چله رهیده
و چون نوازش آرام نسیم
در عمیق ترین عمق من
آتش مقدس افروخت
فرو آمده از کدام آسمانی
بر خاسته از کدام خاک مقدس
تن شسته ی کدام چشمه جاوید
ای جاودانه
ای جاوید
ای اولین فاتح آن سرزمین بکر
که تنهایی مرا فریاد کرده بود
و تو
سکوت ِ بکر ِ آن سرزمین تازه ای
سرزمین ِ از تنهایی رهیده
و فریاد ِ سکوت ِ شکسته ٕ مرغ ِ از قفس پریده
سکوت می کنی
و من لبخند می زنم
نگاه تو همه را گفت
و چشمان من
هوه را شنید
ای تو...
یکشنبه اول فوریه
۲.
He is
Yes
He is
He is the one and only
I am
Yes
I am
I am no more lonely
This is
Yes
This is
This is my moment surely
I shall never pass
I shall never doubt
I shall never lie
Only try
Enjoy the joy
Look out the door
And be
And see
Listen and enjoy
Enjoy the joy
More than ever
And still more
To the most
Enjoy the joy
To the fullest
To the end
The end
---
۱.
Shall I ?
Shall we ?
Does her ?
Is he?
Are there?
All questions again
Each time
Every time
Something happens
Questions arrive
From below and above
Through the door and window
From rooftop, through the yard
This time though
For the first time
It's a HE
For the first time
It's him
I think
He is the one
Some
Beg to differ
Still
He is the one
Jan 25th
۳.
تو از کدام حریق بی پایانی
که حریق از تو خجل
چشمانت آینه ی کدام مهر سوزان است
که نگاه تو را آتش می زند
و قلب مرا
که فسوس هزار زمهریر
برای هزار سال
به هزار کولاک درنوردیده بودش
و آغوشت
زمزمه ی چشمه است
و حرم سوزان زندگی
سر انگشتان مهربانت
بارقه ی کدام امشاسبند است
که همچون تیری از چله رهیده
و چون نوازش آرام نسیم
در عمیق ترین عمق من
آتش مقدس افروخت
فرو آمده از کدام آسمانی
بر خاسته از کدام خاک مقدس
تن شسته ی کدام چشمه جاوید
ای جاودانه
ای جاوید
ای اولین فاتح آن سرزمین بکر
که تنهایی مرا فریاد کرده بود
و تو
سکوت ِ بکر ِ آن سرزمین تازه ای
سرزمین ِ از تنهایی رهیده
و فریاد ِ سکوت ِ شکسته ٕ مرغ ِ از قفس پریده
سکوت می کنی
و من لبخند می زنم
نگاه تو همه را گفت
و چشمان من
هوه را شنید
ای تو...
یکشنبه اول فوریه
۲.
He is
Yes
He is
He is the one and only
I am
Yes
I am
I am no more lonely
This is
Yes
This is
This is my moment surely
I shall never pass
I shall never doubt
I shall never lie
Only try
Enjoy the joy
Look out the door
And be
And see
Listen and enjoy
Enjoy the joy
More than ever
And still more
To the most
Enjoy the joy
To the fullest
To the end
The end
---
۱.
Shall I ?
Shall we ?
Does her ?
Is he?
Are there?
All questions again
Each time
Every time
Something happens
Questions arrive
From below and above
Through the door and window
From rooftop, through the yard
This time though
For the first time
It's a HE
For the first time
It's him
I think
He is the one
Some
Beg to differ
Still
He is the one
Jan 25th
No comments:
Post a Comment