عکس از موج
١
تقلید حرکت زمین
تقلید مرغ عاشق در حنجره ی خش دار باغ
وقت به هم رسیدن
تقلید پا و گام رفتن
وقت بازگشتن
آیا همیشه می توان همیشه مشعلی بود
تا شر اره های عاشق را به راه برد ؟
بر تا ر و پود راه در گام هایی که می رود یا می آید
عشق می بافم
با فه ی رنگ و
بادکنک رنگین کمان
بادکنک رنگین کمان
فرش راه می شود
گسترده پیش پای تردید
زمین جوانه می زند بر چهره ام
در روز زمین
در روز زمین عشق سراسیمه می رسد
و با عاشق
پرواز می کند در دریای اطلسی
٢
افرا بیرق راه بود
در جنگل سوخته
بلوط و کندس و گردو
بر باد
در دریای اطلسی
پاییز رنگ بهاری دا شت
و اسب ها و ورزاها
در مرتع تابستان می چمید
زمستان پنهان بود
غنیمتی به گوش پرنده
جنگل که می خواند به وقت خاموشی
در فریاد شراره می شود
مازو و مرس گردو و کندس جنگل سوخته
افرایی در باد
فانوس به راه تو گذاشتم باز
در آغاز جنگل شب
وقت ناچار بازگشتن
فانوس ها خاموش می تپید
و جنگل سوخته در بیرق باد
٣
آفتاب را می گرداند آفتابگردان زیرا زبان
زمین را
به ولوله می گرداند در وقت آفتابگردان
باقی حکایت عشق است
که شاعر می اید و
سوی نادیدنی ی بامداد را می گیرد
٤
وقتی صدایش از پنجره آمد
اقاقی را پرسیدم
که آیا با او آمده است
گفت نه هنوز زود است
فکر کردم
اقاقی که همیشه زود می آید
و با شتاب
در خیابان فصل
از زمستان می گذرد
شا ید اقاقی را نمی دانست
یا در فصل
گم شده بود
پس چرا پای پنجره آمده بود ؟
شاید که روز زمین را فال می گرفت
٥
با هیچ
این همه هیچ می شود دلم
تا که ابری بر تنم می پیچد
از ابروانم برف ها را می روبم
تا فصل ها را روی پله ها بنشانم
که با هیچ
تا پای درگاه می آیند
فردا دیگر دلم باز می شود شاید
به روز زمین
4.22
No comments:
Post a Comment