Sunday, September 30, 2012

A*SH*N*A: ARSHIV SHER NO IRAN

see more:
www.mojbook.blogspot.com
A*SH*N*A:
Arshiv Sher No Iran
آشنا:آرشیو شعر نو ایران 
این وبگاه به عنوان ذخیره و گنجینه شعر امروز ایران 
در میان وبگاه های دیگر مان 
به فعالیت ادامه می دهد 
تا مکملی باشد برای :
شاعران قرن ایران
١٣٠٠-١٣٩٩

پایان ماه را

پایان ماه را 
تنها چند پله مانده بود 
تا که دستان خالی ی مرا 
با خود برد 
و بال بال من 
در نگاه عاشق تو ...
عبور حادثه یی عریانی ست 
در اقصا ی شب 

SAINTS AT GREEN BAY

We are healed.
Are we healed?
We have healed
We will be healed
Wil we be healed?
We poked our fingers in their eyes
To let the high school quarterback play
Then Rogers is back
Is Rogers back?
We spent 100 millions to win games
Go Go Go !
We beat defense
We lost the game
Saints are 0-4
Who dat?

پنجره آغوش می گشایدبرباغ-۶

٦

پنجره را بر باغ می گشایم
این موج
که بر من آغوش آب می گشاید
مرا تا کجا
باخود می برد
این موج ساده
این موج
که بر او آغوشم راگشوده ام
آبی
تا جشن دستان موج
در رقص آبی
شعری از زهره و فرامرز

پنجره آغوش می گشاید برباغ-۵

٥
در جشن باغ
میان دو سکوت
دنیای هم می شویم
در گره
تا
گره
به ریشه و دار
سایه هامان 

شب را گره می زند
پنجره را گشوده دار
به باغ
در دنیاهامان
شعری از زهره و فرامرز

IN THE FEAST OF MEHREGAN درجشن مهرگان

 ارغوان 
 به جامه ام نشست
و 
ارغوان 
همه جامه ام شد  
در   جشن مهرگان
و جام های ارغوان
در دستان خزان
خانه را آذین بست
Lavender
Sat on my dress
And
Became all my dress
In the feast of Mehregan
And glasses of lavender
In the hands of fall
Adorned
My house
__FS

Saturday, September 29, 2012

RUMIESQUE: MEHREGANرومی وار:مهرگان

whirling dervish
painting by: Zohreh Khaleghi
بالا بلند ارغوان 
با با ده و نبید 
در عنبر و دود و بخور 
بر سینی ی سرخ و سپید 
در روز  و رقص 
در روز مهرگان 
به چرخ درویشان 
خزان می خرامد 
خرا م خزان را 
به چرخ درویشان می چرخاند 
و شاعر به بیانی عاشق 
می خاند :
سالی دو عید کردن کار عوام باشد 
ما صوفیان جان را هر دم دو عید باشد  

MEHREGAN - 3 جشن مهرگان

رسم بر آنست که آیین ها و جشن ها و رسم ها را از آن ادیان و ایزدان کرده اند ،یا شاها ن و شاهنشاهان ،اما نیک می دانیم که این جشن ها را مردمان آغاز کرده اند و همیشه هم از آن مردمان است ،مثل نوروز ،مهرگان ، تیرگان ، سده ،یلدا ،سیزده به در و مانند آن که مردم در آن ، طبیعت یا کار بر زمین و یا برداشت محصول را جشن می گیرند
و برخلاف شعر منوچهری دامغانی تنها جشن بزرگان و خسروان نیست ،اگر نه آنها هم مثل همان خسروان بر باد می شد وهمراه با آنان  به فراموشی می رفت اما می بینیم که چنین نشد و چنین نیز نخواهد شد. پس نوروز جمشیدی یا مهرگان فریدونی بیش و پیش از همه از جشن های مردمی هستند و همیشه از سوی مردم و برای مردم جشن گرفته می شوند  تا طبیعت و زمین و فرهنگ ایرانی را پا س دارند 

مهرگان از واژه مهر یا میترا به مفهوم دوستی وپیوند و پیمان و پیوست و  عشق و عاطفه می اید ، و فروغ...
و پسوند گان در آن به معنی جشن است که ایرانیان باستان در هر فرصتی بدان می پرداختند..تا طبیعت  و کار و کوشش را ارج نهند
از ٤٠٠٠ سال پیش و در آغاز زمستا ن پنج ماهه ی تقویم ایرانیان
مهرگان در روز مهراز ماه مهر جشن گرفته می شد که برابر ١٦ مهرماه است یا ٨ مهر فرنگی .و با دگرگونی تقویم
به روز دهم مهرماه هم اطلاق شده و به همین دلیل از  یک روز تا یک هفته آیین های آن ادامه داردکه روز آغازین آن مهرگان عا مه ، و روز پایانی ان مهرگان خاصه خوانده می شود .پیش تر البته مهرگان تا ٣٠ روز هم جشن گرفته می شد و در ٦ پنجه:یا دوره پنج روزه
 پنجه ١- پادشاهان
پنجه ٢- اشراف و بزرگان
پنجه ٣- خادمان پادشاه
پنجه ٤-ندیمان
پنجه ٥ - مردم
پنجه ٦- شبانان
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ناز چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به   به روز مهر و جشن مهرگان
-مسعود سعد سلمان
روز مهرگان روز برابری کیهانی یا اعتدال خریفی= خزا نی  است که شب و روز برابر می شود و روز راحت و استراحت کشاورزان و نوروز پاییزی مردمان است ،و برداشت با ر و بر و محصول زمین ...و ناصر خسرو می گوید:
نوروز از مهرگان اگر چه
هر دو زمانند اعتدالی  .
مهرگان که روز زایش خورشید است همچنین روز پیروزی فریدون ثبت شده است بر بیوراسب ضحاک ماردوش یا خودکامه ی ده هزار اسب ،و ایرانیان در این روز جامه ی ارغوانی بر تن می کردند و با مقام مهرگانی به شور و حال ارغشت می کردند و می رقصیدند که سماع عارفانه مولای رومی و درویشان او در قونیه ممکنست از آن جا آمده باشد و همچنین است آیین قالی شو یان مشهد اردهال کاشان .
و در اوستا آمده است که:
ما می خواهیم پشتیبان میهن تو باشیم
ما نمی خواهیم از میهن تو جدا باشیم
نمی خواهیم از خانه مان جدا باشیم
مباد جز این ای مهر پر توان
- اوستا، مهریشت ،بند ٧٥
در جشن مهرگان بر سفره سپید و سرخ ،آتش مهرگان در آتشدان می نهند با ٧ شمع روشن و شش گلدان آفتابگردان
 سرخ و زرد و نیلوفر آبی و شربت و شهد گیاه=هوم ، و میوه های مهرگان ...
انگور و انجیر و انارو ازگیل و عناب
به
خرما و خرمالو و کشمش همراه دانه ها مثل پسته و فندوق و گردو
و تخمه کدو و آفتابگردان
سیب و سنجد
لیمو و نارنج و ترنج=بالنگ
نیشکر
+
سبزی ها
+
تخم مرغ و ماهی رنگین و تنگ شراب سرخ و تنگ گلابپاش
شرینی های رنگین
گو شت و اش
اسپند و عنبر و عود و مشک و زعفران
و جشن و جشن و جشن با موسیقی و رقص و واژه ها و شعر برای مردم و با مردم
-فرامرز سلیمانی





-جشن مهرگان- شعرها MEHREGAN - 2


مهرگان ،نوروزمان را یاد با د 
یاد یاران ، یاد ایران شا د باد 
دکتر فرامرز سلیمانی
.
بگشاییم کفتران را بال
بفروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وین چنین با هزارگونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم
هوشنگ ابتهاج ، سایه
.
رودکی می گوید :
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
جز به جای ملهم و خر گاه
بدل باغ و بوستان آمد
مورد بر جای سوسن آمد باز
می بر جای ارغوان آمد
تو جوانمردو دولت تو جوان
می بر بخت تو جوان آمد
.
مسعود سعد سلمان می گوید :
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ناز چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به  به روز مهر و جشن مهرگان
.
...و فردوسی می گوید :
فریدون چو شد بر جهان  کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به  رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر بر نهاد از کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می ر وشن و چهره شاه نو
جهان نو ز دا د از سر ماه نو
بفرمودتا  آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه و مهر
بکو ش و به رنج ایچ منما ی چهر


Friday, September 28, 2012

شعرمشترک منوچهر آتشی وفرامرز سلیمانی


manuchehr atashi and faramarz soleimani,new jerswy 1993/1372
img by bijan assadipour
کار مشترک مثل نفس مشترک است در کلام 
...اما شعرمشترک حاصل تسلط واژه است بر حس، در زمان و مکانی که ممکنست مشترک نباشد اما به اشتراک دچارمی شود.همدلی عاطفی که به همزبانی می انجامد...یک روز وقتی بامنوچهر آتشی درروزنامه بامداد همکاری داشتیم اوراخیلی پریشان یافتم.علتش را جویا شدم گفت امروزشعری نوشته ام که ناتمام مانده و بقیه اش به ذهنم نمی آید.وقتی اوشعرناتمامش رابرایم خواند گفتم هیچ نگران نباش بقیه این کار امروزتو پیش من است و بعد شعری را که همان روز نوشته بودم برایش خواندم تا کارکامل شود  و آنگاه آن شعرکامل باامضای مشترک آتشی ومن 
درروزنامه بامدادسال ١٣٥٩ وچندنشریه دیگر باعنوان ؛امسال؛چاپ شد
رگبارها به هر نشیب
و ابرها به هر رنگ
و بادها
از هر کدام سوی  وزیدن می گیرند
و سال
جز شقایق
از دشتها نخواهد رست
...امسال
زنبورها عسل سرخ خواهند ساخت
امسال
جنگل مطیع فصل ها نیست
امسال بر جای هر درخت
صخره یی مقاوم خواهد رویید
و موج بلند باد
گیسوی شب زده اش را
شانه خواهد کرد
رگبار ها به هر نشیب
و ابر ها
با هر فراز
بر دار حادثه
دریاییان سرود آبی می خوانند
و خاموشیان
ژرفای جنگل فردا را
فریاد می زنند
١٩ فروردین ٥٩

پنجره آغوش می گشایدبرباغ -۴


٤
به بیداری شب
دم بی تاب
در نفس عشق
تنها نام تو را
دهان می گشاید
مه می گیرد سراسر پنجره را
که سراسر
مه می شود
پهلوی شب
شعری از زهره و فرامرز

Thursday, September 27, 2012

از قامت مجرد او نمی هراسم DEATH - FINALE

فرامرز سلیمانی از  فرامرز سلیمانی ١٣٥٧
از قامت مجرد او نمی هراسم
از لذتی که به جادو می پردازد
و قامت مجرد او را
از هفت دریا می گذرم
تا به هیات را هگذری تاریک
پیش پا ی شب
بشکنم
و قامت مجرد او را
در سفره ی شطرنج
با فرزین و شاه
در خانه های متناوب روز و شب
فرو می افکنم
پس آیا تو از قامت مجرد او می هراسی که مرا از قامت مجرد او می هراسی
ایهام را پیش پا ی شیطان شب خانه کن
ایهام
خانه ی آواره یی ست
در روز
که ما هر روز
از قامت مجرد او
سخت نمی هراسیم
دا ر سوخته یی ست  این در راه
تعویذ کهنه یی
بر بازوی معجزه
که بیشه را
میان تماشا و
سرگردانی
می گرداند
و بدین سان شا ید بر او ستایشی ریا کا رانه نثار می داریم هرگاه که در وقت های ناتوانی و فریب ناتوان می مانیم
پس آیا ما از قامت مجرد او می هراسیم که ما را از قامت مجردش می هراسد
تندیس را آیا
در وادی ی دروغ
خاک و خاکستری باید
در باد
آیا کسی در باغ سنگی به خواب شیرین رفته است
آیا به خارا کسی تنها خفته است ؟
see more:DEATH,1-10
www.faramarzsoleimani.blogspot.com

KHAYAMESQUE:گفتی که ننویسمش دیگر


اسرار ازل را نه تو دانی وُ نه من
وین حرف معما نه تو خوانی وُ نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من وُ تو
چون پرده برافتد نه تو مانی وُ نه من
گفتی که ننویسمش دیگر 
تا که ننویسمش دیگر 
دیگر ننوشتمش  
اما با این خیام مرگ اندیش چه کنم 
که دیگر ننویسد 

STONE POEM شعرسنگ

Flaming flamengo
In black galaxy
Where pink turns red
Embedded in ashes
Stars are screaming
And love birds
Winging in the wind
Like flaming flamengo

Wednesday, September 26, 2012

DEATH-10

ما کهکشانی  تازه نوشتیم  اگر نیستیم
پیشانی ی کبو د را بنگر
پیشانی ی کبود را 
 عارفانه
 با ما  
بنگر   

FZ POEM:THE WINDOW OPEN ARMS TO THE GARDEN-2,3

٢
اقلیم شبح
ستون دود
بی آتش و آتشدان
برق نگاه تو
که در بیشه
با آفتاب سر می زند
پنجره آغوش می گشاید بر باغ

۳
هجوم واژه ها
دفتر عشق را به آغوش دارد
باغ در آینه ی چشمانت
آتش می گیرد
و رقص شعله ها
به اوج می رسد
پنجره آغوش می گشاید بر باغ
شعری از زهره و فرامر

آ*ش*ن*ا:آرشیوشعرنوایران...سنگده فرامرز سلیمانی

فرامرزسلیمانی :آوازهای ایرانی،به نگار،تهران ١٣٦٨/١٩٨٩
سنگده 
سنگده مله تنگ تنگ کوچه 
اتا کیجا دره مثل ونوشه
وره کار ندارین مه وسه شه 
محله سنگده با کوچه های تنگ 
دختری هست مثل بنفشه 
کارش نداشته باشین برای منه 
١
از  دره 
تا قله 
گسترده بوریای سبز 
می کا ود ژرفای آبی را 
سنگده 
٣
بر قله 
ایستاده ورزا 
می خواند پر غرور 
ماه را 
پشت خانه  ها 
آویزه ی آواز ورزا هاست 
سنگده 
١٩
می خواند کوچه باغ دلتنگ 
به آواز ونوشه ی صحرایی 
می گشاید با فه ی گیسویش را 
سنگده 
٢٠
عود و بخور بر قله ی سبز 
راه چای و ابریشم در قاب شهاب 
 باران ستاره از قله
 تا دره ی 
سنگده 
سنگده . مازندران . تیر ١٣٦٤

Tuesday, September 25, 2012

**پنجره آغوش می گشایدبرباغ.-1..FZ**

١
پنجره آغوش می گشاید بر باغ
در هوش او
کمان می گیرد رنگ
تو همان غزلی
که در لحظه ی توفان
بر لبان غروب
رسم عاشق شدن را
شعله می زند

پنجره
در آتش
آغوش می گشاید...
شعری از زهره و فرامرز 

آ*ش*ن*ا:آرشیوشعرنوایران...آرش کمانگیرسیاوش کسرایی
















...

Monday, September 24, 2012

DEATH-9

زمان بی هوده زمزمه یی مزمن می شود کنار گوش های به هوشم 
زمانه را بگو که زمان را نیآوازد تا که پاییزم را در توفان بی تو می مزم
سدر بی انتهایی در باد می وزد
وقتی زمان
بی زمان است
سدر بی انتهایی
در باد
می وزد 

Sunday, September 23, 2012

Friday, September 21, 2012

FERDOSI AND PERSIAN LANGUAGE فردوسی و زبان پارسی

Hakim Abolghasem Ferdowsi Tusi 
بسی رنج  بردم در این سال سی 
عجم زنده کردم بدین پارسی 
روزی از حسنین هیکل،نویسنده و روزنامه نگار مصری  پرسیدند:
 شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؟
 گفت ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم





جهان كرده ام از سخن چون بهشت
ازين بيش تخم سخن كس نكشت
بناهاي آباد گردد خراب
زباران و از تابش آفتاب
پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند
نميرم ازين پس كه من زنده ام
كه تخم سخن را پراکنده ام 
Shahnameh Baysonghori

ARS POETICA-11

پنجره را می گشاید 
تا شقایق و نسیم را 
شهادت دهد باز 
در دره ی آشوب 
و قله های  نگران 
پنجره را  
به آغوش ارغوانی ت 
می گشاید 

Thursday, September 20, 2012

حدیث خاموش خزان

FS:drawing in Shenandoah by camera
حدیث خش خش راه را 
همین چند برگ خشک 
خاموش می نویسد 
که تند باد 
بر رنگین کمان 
هجوم دارد 
در آمدنی مدام 
حدیث خش خش راه را 
بی پروا 
به راه می برد 
خزان خمیده می گذرد 


Wednesday, September 19, 2012

DEATH-8



 گریز آمده بود که بگریزد 
اما چرا از آغاز 
گریز آمده بود 
که بگریزد 
و خانه همان خانه ی قدیمی بود 
وقتی که مرگ 
در آن حوالی پرسه می زد 

حادثه

حادثه را به رویا دیدم 
حادثه در برگان کتابی تازه 
اتفاق افتاده بود
و حادثه 
رویا بود  

Tuesday, September 18, 2012

پگاه برپوست تازه ی تو

پاره پاره 
می با رد پنجره 
تا که پرده می کشد 
بر پهلوی پاره ی شب 
پگاه 
بر پو ست تازه ی تو 
دست می سا ید 

Monday, September 17, 2012

خموشانه:توکانیستانی SILENTLY:TOUKA NEYESTANI

خموشانه ،از شعر های ١٣٥٥-١٣٥٩ فرامرز سلیمانی 
موج، تهران ١٣٦٠
توکانیستانی ۱۸-۱۹ ساله بود که این طرح را برای کتاب خموشانه کشید.آن زمان خطهای توکا هنوز ساده تر بود اما انرژی و گویایی امروزین را می شد درآن حس کرد و همچنین است بند و اسارت بیانی را که درمهاجرت هم هنوزهمراه دست وپا و بینش هنرمندانه اش به چشم می خورد.او اگر چه چشم درشتی را بانکاهی خیره و زل درپیش روی ما افکنده اما چشمان قهرمان دربندش را پشت میله یی افقی و فرسوده ، خموشانه پنهان داشته است. چهره ی پنهان قهرمان ،عجیب به منوچهرنیستانی شاعر،پدر توکا، می ماند که ناخودآگاه و ذهنیت آفرینشگرطراح  را به عنوان یک قربانی مظالم اجتماعی ، به خود مشغول داشته است. او در عین حال به زبان یک دوران عنایت دارد و به زبان آن دوران دهان می گشاید.زبان گشودنی که در متن و زمینه ی کارهای امروزین او تداوم دارد یا که تجربه ی فرهنگی و اجتماعی همیشگی ماهمه ا ست.همچنان که مولوی هم گفته است: 
خموش گشتم و بگریختم ز خود صدبار \ کشان کشان تو مراسوی گفت می آری.. 
و این نه تنها سر آغاز خموشانه ی توکا و من ، بل دیباچه تمام شعر و هنر و تاریخ و فرهنگ ماست.افزون براین ها بهانه ی این یادداشت بر کار توکای جوان، یادآوری این نکته است که ما تاچه حدو اندازه وامدار هنرمندانی از این دست هستیم. با درود و سپاس !
ف.س.


TOUKA NEYESTANI  توکا نیستانی 
Iranian Cartoonist
b.1960,Tehran
نمونه اثا ر 










President Barack Obama by Touka Neyestani