IS A SITE OF ART,LITERATURE, CULTURE AND SCIENCE,ESPECIALLY HEALTH AND MEDICAL SCIENCES,PUBLISHED IN MAJOR LANGUAGES AND IN SEVERAL CHAPTERS.THE GOAL OF THIS SITE IS TO PROVIDE,PRODUCE AND PROMOTE FREE WORDS AND IMAGES FOR FREE FOLKS OF OUR PLANET.
Sunday, September 30, 2012
Saturday, September 29, 2012
RUMIESQUE: MEHREGANرومی وار:مهرگان
با با ده و نبید
در عنبر و دود و بخور
بر سینی ی سرخ و سپید
در روز و رقص
در روز مهرگان
به چرخ درویشان
خزان می خرامد
خرا م خزان را
به چرخ درویشان می چرخاند
و شاعر به بیانی عاشق
می خاند :
سالی دو عید کردن کار عوام باشد
ما صوفیان جان را هر دم دو عید باشد
MEHREGAN - 3 جشن مهرگان
رسم بر آنست که آیین ها و جشن ها و رسم ها را از آن ادیان و ایزدان کرده اند ،یا شاها ن و شاهنشاهان ،اما نیک می دانیم که این جشن ها را مردمان آغاز کرده اند و همیشه هم از آن مردمان است ،مثل نوروز ،مهرگان ، تیرگان ، سده ،یلدا ،سیزده به در و مانند آن که مردم در آن ، طبیعت یا کار بر زمین و یا برداشت محصول را جشن می گیرند
و برخلاف شعر منوچهری دامغانی تنها جشن بزرگان و خسروان نیست ،اگر نه آنها هم مثل همان خسروان بر باد می شد وهمراه با آنان به فراموشی می رفت اما می بینیم که چنین نشد و چنین نیز نخواهد شد. پس نوروز جمشیدی یا مهرگان فریدونی بیش و پیش از همه از جشن های مردمی هستند و همیشه از سوی مردم و برای مردم جشن گرفته می شوند تا طبیعت و زمین و فرهنگ ایرانی را پا س دارند
و برخلاف شعر منوچهری دامغانی تنها جشن بزرگان و خسروان نیست ،اگر نه آنها هم مثل همان خسروان بر باد می شد وهمراه با آنان به فراموشی می رفت اما می بینیم که چنین نشد و چنین نیز نخواهد شد. پس نوروز جمشیدی یا مهرگان فریدونی بیش و پیش از همه از جشن های مردمی هستند و همیشه از سوی مردم و برای مردم جشن گرفته می شوند تا طبیعت و زمین و فرهنگ ایرانی را پا س دارند
مهرگان از واژه مهر یا میترا به مفهوم دوستی وپیوند و پیمان و پیوست و عشق و عاطفه می اید ، و فروغ...
و پسوند گان در آن به معنی جشن است که ایرانیان باستان در هر فرصتی بدان می پرداختند..تا طبیعت و کار و کوشش را ارج نهند
از ٤٠٠٠ سال پیش و در آغاز زمستا ن پنج ماهه ی تقویم ایرانیان
مهرگان در روز مهراز ماه مهر جشن گرفته می شد که برابر ١٦ مهرماه است یا ٨ مهر فرنگی .و با دگرگونی تقویم
به روز دهم مهرماه هم اطلاق شده و به همین دلیل از یک روز تا یک هفته آیین های آن ادامه داردکه روز آغازین آن مهرگان عا مه ، و روز پایانی ان مهرگان خاصه خوانده می شود .پیش تر البته مهرگان تا ٣٠ روز هم جشن گرفته می شد و در ٦ پنجه:یا دوره پنج روزه
پنجه ١- پادشاهان
پنجه ٢- اشراف و بزرگان
پنجه ٣- خادمان پادشاه
پنجه ٤-ندیمان
پنجه ٥ - مردم
پنجه ٦- شبانان
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ناز چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به به روز مهر و جشن مهرگان
-مسعود سعد سلمان
روز مهرگان روز برابری کیهانی یا اعتدال خریفی= خزا نی است که شب و روز برابر می شود و روز راحت و استراحت کشاورزان و نوروز پاییزی مردمان است ،و برداشت با ر و بر و محصول زمین ...و ناصر خسرو می گوید:
نوروز از مهرگان اگر چه
هر دو زمانند اعتدالی .
مهرگان که روز زایش خورشید است همچنین روز پیروزی فریدون ثبت شده است بر بیوراسب ضحاک ماردوش یا خودکامه ی ده هزار اسب ،و ایرانیان در این روز جامه ی ارغوانی بر تن می کردند و با مقام مهرگانی به شور و حال ارغشت می کردند و می رقصیدند که سماع عارفانه مولای رومی و درویشان او در قونیه ممکنست از آن جا آمده باشد و همچنین است آیین قالی شو یان مشهد اردهال کاشان .
و در اوستا آمده است که:
ما می خواهیم پشتیبان میهن تو باشیم
ما نمی خواهیم از میهن تو جدا باشیم
نمی خواهیم از خانه مان جدا باشیم
مباد جز این ای مهر پر توان
- اوستا، مهریشت ،بند ٧٥
در جشن مهرگان بر سفره سپید و سرخ ،آتش مهرگان در آتشدان می نهند با ٧ شمع روشن و شش گلدان آفتابگردان
سرخ و زرد و نیلوفر آبی و شربت و شهد گیاه=هوم ، و میوه های مهرگان ...
انگور و انجیر و انارو ازگیل و عناب
به
خرما و خرمالو و کشمش همراه دانه ها مثل پسته و فندوق و گردو
و تخمه کدو و آفتابگردان
سیب و سنجد
لیمو و نارنج و ترنج=بالنگ
نیشکر
+
سبزی ها
+
تخم مرغ و ماهی رنگین و تنگ شراب سرخ و تنگ گلابپاش
شرینی های رنگین
گو شت و اش
اسپند و عنبر و عود و مشک و زعفران
و جشن و جشن و جشن با موسیقی و رقص و واژه ها و شعر برای مردم و با مردم
-فرامرز سلیمانی
-جشن مهرگان- شعرها MEHREGAN - 2
مهرگان ،نوروزمان را یاد با د
یاد یاران ، یاد ایران شا د باد
دکتر فرامرز سلیمانی
.
بگشاییم کفتران را بال
بفروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وین چنین با هزارگونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم
هوشنگ ابتهاج ، سایه
.
رودکی می گوید :
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
جز به جای ملهم و خر گاه
بدل باغ و بوستان آمد
مورد بر جای سوسن آمد باز
می بر جای ارغوان آمد
تو جوانمردو دولت تو جوان
می بر بخت تو جوان آمد
.
مسعود سعد سلمان می گوید :
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ناز چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به به روز مهر و جشن مهرگان
.
...و فردوسی می گوید :
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر بر نهاد از کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می ر وشن و چهره شاه نو
جهان نو ز دا د از سر ماه نو
بفرمودتا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه و مهر
بکو ش و به رنج ایچ منما ی چهر
.
بگشاییم کفتران را بال
بفروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وین چنین با هزارگونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم
هوشنگ ابتهاج ، سایه
.
رودکی می گوید :
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
جز به جای ملهم و خر گاه
بدل باغ و بوستان آمد
مورد بر جای سوسن آمد باز
می بر جای ارغوان آمد
تو جوانمردو دولت تو جوان
می بر بخت تو جوان آمد
.
مسعود سعد سلمان می گوید :
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار ناز چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به به روز مهر و جشن مهرگان
.
...و فردوسی می گوید :
فریدون چو شد بر جهان کامکار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر بر نهاد از کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوری ها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می ر وشن و چهره شاه نو
جهان نو ز دا د از سر ماه نو
بفرمودتا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه و مهر
بکو ش و به رنج ایچ منما ی چهر
Friday, September 28, 2012
شعرمشترک منوچهر آتشی وفرامرز سلیمانی
manuchehr atashi and faramarz soleimani,new jerswy 1993/1372
img by bijan assadipour
کار مشترک مثل نفس مشترک است در کلام
...اما شعرمشترک حاصل تسلط واژه است بر حس، در زمان و مکانی که ممکنست مشترک نباشد اما به اشتراک دچارمی شود.همدلی عاطفی که به همزبانی می انجامد...یک روز وقتی بامنوچهر آتشی درروزنامه بامداد همکاری داشتیم اوراخیلی پریشان یافتم.علتش را جویا شدم گفت امروزشعری نوشته ام که ناتمام مانده و بقیه اش به ذهنم نمی آید.وقتی اوشعرناتمامش رابرایم خواند گفتم هیچ نگران نباش بقیه این کار امروزتو پیش من است و بعد شعری را که همان روز نوشته بودم برایش خواندم تا کارکامل شود و آنگاه آن شعرکامل باامضای مشترک آتشی ومن
درروزنامه بامدادسال ١٣٥٩ وچندنشریه دیگر باعنوان ؛امسال؛چاپ شد
رگبارها به هر نشیب
و ابرها به هر رنگ
و بادها
از هر کدام سوی وزیدن می گیرند
و سال
جز شقایق
از دشتها نخواهد رست
...امسال
زنبورها عسل سرخ خواهند ساخت
امسال
جنگل مطیع فصل ها نیست
امسال بر جای هر درخت
صخره یی مقاوم خواهد رویید
و موج بلند باد
گیسوی شب زده اش را
شانه خواهد کرد
رگبار ها به هر نشیب
و ابر ها
با هر فراز
بر دار حادثه
دریاییان سرود آبی می خوانند
و خاموشیان
ژرفای جنگل فردا را
فریاد می زنند
١٩ فروردین ٥٩
درروزنامه بامدادسال ١٣٥٩ وچندنشریه دیگر باعنوان ؛امسال؛چاپ شد
رگبارها به هر نشیب
و ابرها به هر رنگ
و بادها
از هر کدام سوی وزیدن می گیرند
و سال
جز شقایق
از دشتها نخواهد رست
...امسال
زنبورها عسل سرخ خواهند ساخت
امسال
جنگل مطیع فصل ها نیست
امسال بر جای هر درخت
صخره یی مقاوم خواهد رویید
و موج بلند باد
گیسوی شب زده اش را
شانه خواهد کرد
رگبار ها به هر نشیب
و ابر ها
با هر فراز
بر دار حادثه
دریاییان سرود آبی می خوانند
و خاموشیان
ژرفای جنگل فردا را
فریاد می زنند
١٩ فروردین ٥٩
Thursday, September 27, 2012
از قامت مجرد او نمی هراسم DEATH - FINALE
فرامرز سلیمانی از فرامرز سلیمانی ١٣٥٧
از قامت مجرد او نمی هراسماز لذتی که به جادو می پردازد
و قامت مجرد او را
از هفت دریا می گذرم
تا به هیات را هگذری تاریک
پیش پا ی شب
بشکنم
و قامت مجرد او را
در سفره ی شطرنج
با فرزین و شاه
در خانه های متناوب روز و شب
فرو می افکنم
پس آیا تو از قامت مجرد او می هراسی که مرا از قامت مجرد او می هراسی
ایهام را پیش پا ی شیطان شب خانه کن
ایهام
خانه ی آواره یی ست
در روز
که ما هر روز
از قامت مجرد او
سخت نمی هراسیم
دا ر سوخته یی ست این در راه
تعویذ کهنه یی
بر بازوی معجزه
که بیشه را
میان تماشا و
سرگردانی
می گرداند
و بدین سان شا ید بر او ستایشی ریا کا رانه نثار می داریم هرگاه که در وقت های ناتوانی و فریب ناتوان می مانیم
پس آیا ما از قامت مجرد او می هراسیم که ما را از قامت مجردش می هراسد
تندیس را آیا
در وادی ی دروغ
خاک و خاکستری باید
در باد
آیا کسی در باغ سنگی به خواب شیرین رفته است
آیا به خارا کسی تنها خفته است ؟
see more:DEATH,1-10
www.faramarzsoleimani.blogspot.com
Wednesday, September 26, 2012
DEATH-10
ما کهکشانی تازه نوشتیم اگر نیستیم
پیشانی ی کبو د را بنگر
پیشانی ی کبود را
عارفانه
با ما
بنگر
آ*ش*ن*ا:آرشیوشعرنوایران...سنگده فرامرز سلیمانی
سنگده مله تنگ تنگ کوچه
اتا کیجا دره مثل ونوشه
وره کار ندارین مه وسه شه
محله سنگده با کوچه های تنگ
دختری هست مثل بنفشه
کارش نداشته باشین برای منه
١
از دره
تا قله
گسترده بوریای سبز
می کا ود ژرفای آبی را
سنگده
٣
بر قله
ایستاده ورزا
می خواند پر غرور
ماه را
پشت خانه ها
آویزه ی آواز ورزا هاست
سنگده
١٩
می خواند کوچه باغ دلتنگ
به آواز ونوشه ی صحرایی
می گشاید با فه ی گیسویش را
سنگده
٢٠
عود و بخور بر قله ی سبز
راه چای و ابریشم در قاب شهاب
باران ستاره از قله
تا دره ی
تا دره ی
سنگده
سنگده . مازندران . تیر ١٣٦٤
Tuesday, September 25, 2012
Monday, September 24, 2012
Sunday, September 23, 2012
Friday, September 21, 2012
FERDOSI AND PERSIAN LANGUAGE فردوسی و زبان پارسی
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
روزی از حسنین هیکل،نویسنده و روزنامه نگار مصری پرسیدند:
شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؟
Thursday, September 20, 2012
Tuesday, September 18, 2012
Monday, September 17, 2012
خموشانه:توکانیستانی SILENTLY:TOUKA NEYESTANI
خموشانه ،از شعر های ١٣٥٥-١٣٥٩ فرامرز سلیمانی
موج، تهران ١٣٦٠
توکانیستانی ۱۸-۱۹ ساله بود که این طرح را برای کتاب خموشانه کشید.آن زمان خطهای توکا هنوز ساده تر بود اما انرژی و گویایی امروزین را می شد درآن حس کرد و همچنین است بند و اسارت بیانی را که درمهاجرت هم هنوزهمراه دست وپا و بینش هنرمندانه اش به چشم می خورد.او اگر چه چشم درشتی را بانکاهی خیره و زل درپیش روی ما افکنده اما چشمان قهرمان دربندش را پشت میله یی افقی و فرسوده ، خموشانه پنهان داشته است. چهره ی پنهان قهرمان ،عجیب به منوچهرنیستانی شاعر،پدر توکا، می ماند که ناخودآگاه و ذهنیت آفرینشگرطراح را به عنوان یک قربانی مظالم اجتماعی ، به خود مشغول داشته است. او در عین حال به زبان یک دوران عنایت دارد و به زبان آن دوران دهان می گشاید.زبان گشودنی که در متن و زمینه ی کارهای امروزین او تداوم دارد یا که تجربه ی فرهنگی و اجتماعی همیشگی ماهمه ا ست.همچنان که مولوی هم گفته است: خموش گشتم و بگریختم ز خود صدبار \ کشان کشان تو مراسوی گفت می آری..
و این نه تنها سر آغاز خموشانه ی توکا و من ، بل دیباچه تمام شعر و هنر و تاریخ و فرهنگ ماست.افزون براین ها بهانه ی این یادداشت بر کار توکای جوان، یادآوری این نکته است که ما تاچه حدو اندازه وامدار هنرمندانی از این دست هستیم. با درود و سپاس !
ف.س.
Subscribe to:
Posts (Atom)