Thursday, February 5, 2015

A*SH*N*A:SETAREH SOLEIMANI-2

خیالت
هر شب در بالین ام می خسبد
و هر بامداد
با نرم نوازشی بیدارم می کند
چون سرانگشتان خنک نسیم
و چون هرم رخشان مهر

تجسم کدام آرزوی دوری
حک شده بر لوح بیستون دلم
کدام رویای محالی
که رویایم انعکاس تو
همچون دو آینه موازی
در من بیشمار تکرار می شوی
و در او محو می شوم

ای شب ِ بیدار
بیداری هر شب ام شده ای
سیاه مدام شب، امتداد گیسوان سیاهت
و گیسوان سپیدت، شعاع مهتاب

لبخند که می زنی
درنگ می کند زمین
ثبت می شود
تلالو شادیت
در سنسور زمان
آسمان دوباره آبی می شود
برای من

عاقبت
من هم در این آسمان
یک ستاره دارم
آن هم خورشید

۲.
برآی ای آفتاب صبح امید
برای من برآی
چنانکه من برای او
و او برای من

چندانکه سر برآورم
او بر آستانه در تکیه زده باشد
با لبخندی به طراوت صبح
و نگاهی به عمق دریا

چنان در من می نگرد
گویی گمشده ای ام
تازه بازیافته
یا تک نُت ای
به لبان بلبل باغ

چنان در من می نگرد
که صبح نو
به زمین پیش رو
هر لحظه ای که می گذرد
زمین بیشتر در او غرق می شود
و او بیشتر در نور

در نگاهش
دو زنگی مست
با تیغ آخته
با فریادی حمله ور می شوند
و سکوت

آنک سکوت
هزار هزار حرف می شود
یک دریا آرامش
و لورنا تنها صدایی دور
You must marry gentleman that nothing you dismay

هفده بهمن ۹۳

No comments:

Post a Comment