جشن پنهان
محمد مختاري
اگر نبود همين يك دو واژه دنيا مي گنديد
ببين چگونه دهان از شكل مي افتد
وقتي مي خواهد حقيقي را كتمان كند!
كسي كنار من است
كه يك دم از زير چشم بند ديدمش پاي آن ديوار بلند
و چون كه اطمينان يافت كه آخرين دمش را مي شنوم
نامش را به زمزمه گفت و
دماي لبخندي نقش بست برچهره اش كه تا آن دم جز وحشتي كبود
نبود.
ببين چگونه دهان از شكل مي افتد
وقتي مي خواهد حقيقي را كتمان كند!
كسي كنار من است
كه يك دم از زير چشم بند ديدمش پاي آن ديوار بلند
و چون كه اطمينان يافت كه آخرين دمش را مي شنوم
نامش را به زمزمه گفت و
دماي لبخندي نقش بست برچهره اش كه تا آن دم جز وحشتي كبود
نبود.
من از اصالت اشياء تصويري ندارم
گذر به خواب هاي رنگي را نيز وقتي آغاز كردم
كه از لبانت رنگي ساطع شد.
و چشم ديد در آينه ي صدا
كه شكل هاي جهان با من مهربان شده اند.
گذر به خواب هاي رنگي را نيز وقتي آغاز كردم
كه از لبانت رنگي ساطع شد.
و چشم ديد در آينه ي صدا
كه شكل هاي جهان با من مهربان شده اند.
هواي مرگ كه مي پيچد
تولد شعر را بايد پنهاني جشن گرفت
كه حلقه هاي گل را تاب نمي آورد تنها برگردن سكوت
مهر 73
تولد شعر را بايد پنهاني جشن گرفت
كه حلقه هاي گل را تاب نمي آورد تنها برگردن سكوت
مهر 73
No comments:
Post a Comment