IS A SITE OF ART,LITERATURE, CULTURE AND SCIENCE,ESPECIALLY HEALTH AND MEDICAL SCIENCES,PUBLISHED IN MAJOR LANGUAGES AND IN SEVERAL CHAPTERS.THE GOAL OF THIS SITE IS TO PROVIDE,PRODUCE AND PROMOTE FREE WORDS AND IMAGES FOR FREE FOLKS OF OUR PLANET.
Sunday, September 28, 2014
Friday, September 19, 2014
FORUGH FAROKHZAD'S LOVE POEMS
"تو میدمی و آفتاب می شود
فروغ فرخزاد
:
فروغ فرخزاد
:
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
- Faramarz Soleimani
١.
تفاوت عمده ى فروع با شاعران زن پيش و پس از او در عشق بود و شور عاشقى كه بهً شعر امروز آورد و در آن گسترد پروين هرگز به عشق نرسيد و ازدواج كوتاه او و دورى از فضاى پدر سالار انه ى خانه ى پدري براى او راه رستگارى نبود همان فضاى پدرسالارانه سيمين را نيز به شورش كشاند اما ازدواج او فارغ از عشق بود و شعرهاي دوره اول او از قماش همان رومانتيك هاى رايج روز بود كه سيمين حتا برخى از اين گونه آثار مانند تار شكسته را پنهان مى كرد انقلاب و جنگ البته جامعه يى را پديد آورد كه سيمين خود را در آن يافت نه در وزن و قافيه ى مو رد تأييد أذهان سنتى بل در جان و جمع مشتركى كه آوايى هم خوان داشتند و دردى يگانه كه شعر سيمين آن را نه تسكين بل پژواك مى داد آنگاه موج جوان به شوق و شور سر رسيد برخى درگير سياست هاى روز و فمى نيزم و بسيارى دچار رونويسي هاى پيش فيسبوكى ي آبكى ى فيسبوكى وار و چند تنى اندك شمار و صميمى اما قانع و كم خوان و كم كار و سايه هاى عشق همچنان كمرنگ مى نمود. هم از اين روست كه شعر سرشار شور عاشقى ي فروغ فرخزاد نزديك نيم قرن پس از رفتن او هنوز زنده است و شعر امروزست و پاسخ ديگرى به سنت زده گان ناچار و دچار عادت ها و نيز جست و جو گران نوخواهى ها و نو آورى ها...
به دنياى شعر امروز خوش آمديد
٢.
عاشقانه هاى فروغ فرخزاد آن زنيت و زنانگى تاريخى را كه در طى سده ها پشت لحن و لهجه ى مردانه پنهان مانده بود عريان مى كند و با آواى صميمى اش عرضه مى دارد عاشقانه هاى زنان شاعر كهن تفاوتى با غزلهاى مردانه به وجود نمى آورد و حتا ارزش هايى تازه نمى سازد اما فروغ در عشق و عاشقى ، خود را به بيان مى كشد اين مؤلفه تفاوت عمده ى شعر فروغ با همگنان و معاصر ان او نيز هست كه با تقليدى مضاعف شعر كلاسيك معاصر و كهن را عرضه مى دارند و نه در صميميت عاشقى و نه در خود زنانه شان به نوآورى هاى او نزديك نمى شوند و همچنان كه اشاره شد در پس پشت حسها ، زبان و صميميت فروغ گم مى شوند هر چند اگر اين پرادايم ها به حساب تفكر والاى او گذاشته شًود كه در شعر راستين و ناب ، خلط مبحث به شمار مى آيد زيرا شعر و به ويژه شعر فروغ از مقوله ى فلسفه نيست و تنها شعر. است
فرامرز سليمانى
٣.
. گو هر شعر فروغ را گفتيم كه عشق است و شور عاشقى كه به عنوان مؤلفه يى فردى از آن خود شاعر ست و بى بديل زيرا آواي شاعر را پژواك مى دهد از سوى ديگر اما فروغ به تجربه ى شعر بلند مى پردازد كه آن نيز در ميان شاعران زن ديرين و مقلدان امروز ين آنان و همچنين شاعران زن معاصر بى نظير و بديل است فروغ در اين زمينه از مثنوى مى آغا زد و به شعر إيمان بي أوريم به آغاز فصل سرد مى رسد شعر بلند همايش پاره هاى شعر كوتاه است كه به گفته ي او نخى. نامريى از آن مى گذردو تداوم خيال و تصوير را در ذهن شاعر مى نماياند شايد افسانه ي نيما راهگشاى اين فرم شعرى براى او باشد همچنان كه رهنمودى براى ديگر شاعران همروزگار ماست كه شعر بلند را در كارنامه ى خود دارند و تعداد آنان چند ان نيست
به دنياى شعر امروز خوش آمديد !
٤.
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یاس سا ده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار با ر نواخت
فروغ : از شعر بلند ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
شعر بلند همایش شعر های کوتاه در ساختاری متشکل و واحد است .در تکرار و باز تکرار ها برای شیرینی و جذابیت روایتی شاعرانه که زبان را در گسیل تصویرها و خیال جشن می گیرد .تصویرها اما گاه کمرنگ می نماید اما تکرار ها به آن ها نیرویی دوباره می بخشد .فروغ در این شعر بلند از عشق و شور عاشقی و هستی می گذرد و پسزمینه ی مرگ را به کار می گیرد .زمان در این جا نمی گذرد بل که می تپد
زمان گذشت و ساعت چهار با ر نواخت
شب و تاریکی و مرگ یادآور شعر ایه های زمینی شاعر هم هست که پتانسیل یک شعر بلند را دارد اما شاعر در ان باغ تخیل که مورد اشاره ی اوست رها نمی شود و مثل ایمان بیاورید سر سپرده ی مرگ و نیستی نمی ماند تا به عشق ,عشقی مدام و مکرر دست یابد و به طرح آن بنشیند
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود
و در تنش فوران می کند
فواره های سبز ساقه های سبکبار
شکوفه خواهد داد ای یار ای یگانه ترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
5
...
Saturday, September 6, 2014
A*SH*N*A:SHAHIN HANNANEH
SHAHIN HANNANEHشهین حنانه
A*SH*N*A
...SHAHIN HANNANEH شهین حنانه
۱۳۲۲-۱۳۷۶
عریانی را دوست دارم
عریانی ی باد را
عریانی ی برگ را
و عریانی ی زنی را که ساده و ساکت
درون مضطربش را
به تماشا می گذارد
جهان تاریک است
تاریک و مه گرفته و غمگین
شاید صدایی
از این سوی مشرق
پیغام دهد
میلاد دوباره ی عشق را
شاید فردا
فصل رویش گل های راگیا باشد
-شهین حنانه:گل های راگیا
...SHAHIN HANNANEH شهین حنانه
۱۳۲۲-۱۳۷۶
عریانی را دوست دارم
عریانی ی باد را
عریانی ی برگ را
و عریانی ی زنی را که ساده و ساکت
درون مضطربش را
به تماشا می گذارد
جهان تاریک است
تاریک و مه گرفته و غمگین
شاید صدایی
از این سوی مشرق
پیغام دهد
میلاد دوباره ی عشق را
شاید فردا
فصل رویش گل های راگیا باشد
-شهین حنانه:گل های راگیا
Friday, September 5, 2014
BOSTANI'14:رها شدنم هم همین حالا شد
FARAMARZ SOLEIMANI / فرامرز سلیمانی :بستانی ٢٠١٤
رها شدنم هم همین حالا شد
حالا که وقت زادنم بود
در دستان گرم تو
و آغاز هستی ی ما
به هستن عشق
و بالیدن من در کمالیدن من می آمد
و گر نه
وقت رها شدن بود حالی تا حالا
که زادنی بود در نبودن
و عشق چه تنها بود و بی حضور
تا فرایم شوم در تو
فرای خودم آمدم
و حالا
رها شدیم و همین حالا شد
با من فرای موج آمد
-فراز موج
و موج شد
و صخره یی که به راه می آمد در موج و کف
رها شدنش
همین حالا
شد
در اقلیم دیگر آب
A*SH*N*A:ZIBA KARBASSI:DEATH BY STONING
DEATH BY STONING
early morning star
are you here with
your star-gaze gone?
little wren
are you staying in the rocks
when you go to the skies?
tiny silver coin
are you coming up heads
when you collapse to tails?
my always-greening pine
is it winter when it\'s spring
will you tell me
your sisters are here
and your brother too
and I am here but
where are you?
where
are you?
why don\'t you?
why don\'t you
come and see
the red little shoe I am knitting
for the
apple of my closing eye?
and from the petals
of my heart
the red little shift
I am making
and from his deepest bones
the cradle that your brother\'s
shaping
baby roe deer, just
for you
and from their hair
pillows that your
weaving sisters
make
everyone today is looking at me kindly
they are looking at me with coloured eyes
and their shy withheld charities
are killing me and are
making me
break
little baby roe
deer
everyone is here excepting you
who the flower meadows of my broken
mind are craving
and I want to make of my holding
arms a hunter\'s pit
for you
so you would never
ever leave
your mother
what am I saying
little baby roe deer
I don\'t want anything, anything
at all
I want you to always be free and to go
wherever you will
to sit by with whoever you choose
my free-flying bird,
my up-startled
baby roe deer of the white and
running feet
everyone is here
everyone, but who
I do not want
to see
but who I do not
want : no one
not anyone,
excepting you,
only you
I want to see
who is not here
why doesn\'t anyone say anything
any more
why is no-one talking at all to me
such silences are sharp needles
to bite me
and to knife me through my heart
such silence is
the deepest scar
of my body
and you are not coming
and the sadness
is a cloudburst
valley-flooding
me
and I am not a scaffold to be toppled
not a felled tree to be sunk in the flood
I am only a bag of bones and skin
smashed about
and the only thing left of me is the tiny
scared beast of my heart
that quite simply
does not believe
that this flood
has taken you
and look
this is the sun shining
and this the white lily you used
to pour away its water
and this the red little fish
that last night a neighbour\'s
cat broke the bowl
of
that I wish is no harsh omen
and this the small flower-edged scarf
you bought for me last
New Year
and this your notebook
that always was half
open
and when I was closing it
a star jerked out
and pierced the throat
of my speech
and the word-route of my inspiration
closed up forever
last night wolves were howling
I heard their voices
last night
they brought me your torn clothes
the blue shirt your auntie made you
I wish her dear hand had been
broken
your blue shirt is red with blood
and I cannot make out its print
or pattern
they said their skirts were filled with stones
their hands were full of stones, their skirts
everywhere stones were being rained down
the world was become a world
of stone
I wish
I wish
I wish
your mother were dead
I wish I were
your sisters\' skirts
are full with blood
your brother is burning
the cradle of wood, can\'t you
smell the smoke ?
look, I am not
scared any more
the wolf of my fear is hunted
by the tiger
of my venom
and I\'ve become a fire monster
if I open up my mouth
the whole earth will
burst
I was the out-breath
you were the in
now these words are only words
now my breathing
is hardly half-done
out
there
out
of me
out
where
there is no inspiration of reply
there is no in reply
there is no
because you are not here now
and because you will
never now
come
I know
and everything
like my breathing
will stay half-done
and will stay like that
until the earth brings you
if ever back to
the fullness
of my arms
[tr. Stephen Watts & Ziba Karbassi]
A*SH*N*A:ZIBA KARBASSIتو آن کلاه بودی
A*SH*N*A
نشان تو ای بی نشان از که جویم
که در بی نشانی ست پنهان نشانت
صائب تبریزی
که در بی نشانی ست پنهان نشانت
صائب تبریزی
تو آن کلاه بودی
افتادی و شکست
اه
من آن ترس بودم
وقتی می توانستند در خواب هام دست ببرند
و سگ سال خورده ای را به ریشمان ببندند
تا بباورانندت
ببارانند
ببرانند
و تو با کلاه شکسته راه بروی
کاغذت روغن جان سوزی از بوی من بگیرد
چه روزگار مخوفی زیر لباس های شریف شان آدم است
انگشتان پر عسلم عادت غریبی به گاز گرفته شدن دارد
من عاجزم از عشق و
جلزم برای جر زدن های تو
بیا این هم از انگشت هایم که از شهادت برگشتند
بعد انگشت درشت تنت را در دهانم بیار
من باورم می شود وقتی می گویی خیلی ست
دهانم باور می کند
مثل حرف های مادری خیلی
دوستانی خیلی
و وطنی خیلی تر
خیال این همه خیلی
گاهی در راه گلویم ویراژ می دهد
مثل چلگوز تازه بالغ
پشت ماشین مکش مرگ ما
در جاده چالوس
دستم روست
مثل پای نوزادی که
از اشتک بیرون زده باشد
تو را به خدای کودکیم رنگین کمان می سپارم
مرا به باهو به این بال
که با نامی اشتقاق نمی شود
زیبا کرباسی
افتادی و شکست
اه
من آن ترس بودم
وقتی می توانستند در خواب هام دست ببرند
و سگ سال خورده ای را به ریشمان ببندند
تا بباورانندت
ببارانند
ببرانند
و تو با کلاه شکسته راه بروی
کاغذت روغن جان سوزی از بوی من بگیرد
چه روزگار مخوفی زیر لباس های شریف شان آدم است
انگشتان پر عسلم عادت غریبی به گاز گرفته شدن دارد
من عاجزم از عشق و
جلزم برای جر زدن های تو
بیا این هم از انگشت هایم که از شهادت برگشتند
بعد انگشت درشت تنت را در دهانم بیار
من باورم می شود وقتی می گویی خیلی ست
دهانم باور می کند
مثل حرف های مادری خیلی
دوستانی خیلی
و وطنی خیلی تر
خیال این همه خیلی
گاهی در راه گلویم ویراژ می دهد
مثل چلگوز تازه بالغ
پشت ماشین مکش مرگ ما
در جاده چالوس
دستم روست
مثل پای نوزادی که
از اشتک بیرون زده باشد
تو را به خدای کودکیم رنگین کمان می سپارم
مرا به باهو به این بال
که با نامی اشتقاق نمی شود
زیبا کرباسی
A*SH*N*A:JAHANGIR SEAGHATFAR W DRAWING
"در پشت دیوار شب"
تا مشت اشتیاق بر در نکوفت
کلون از در نگشادش کس
که درون آ.
تا مشت اشتیاق بر در نکوفت
کلون از در نگشادش کس
که درون آ.
رها زدستبند تردید
خطر کرد:
با کوبه ی امید
کوبید به گلمیخ کهنه ی زنگاری؛
دروازه فراز شد:
چشم انداز،
پردیسان رنگ بود و گسترا ی نور و سرود
و از عدالت همگان را آنچنان به تساوی نصیب بود
که زیبایی در آبگینه زمان نمی شناخت؛
و حیات،
در میلادی فرخنده
تجلی جاودانه مییافت.
****
جهانگیر صداقت فر, شاعر و نقاش
وست وود- ۴ مارس
خطر کرد:
با کوبه ی امید
کوبید به گلمیخ کهنه ی زنگاری؛
دروازه فراز شد:
چشم انداز،
پردیسان رنگ بود و گسترا ی نور و سرود
و از عدالت همگان را آنچنان به تساوی نصیب بود
که زیبایی در آبگینه زمان نمی شناخت؛
و حیات،
در میلادی فرخنده
تجلی جاودانه مییافت.
****
جهانگیر صداقت فر, شاعر و نقاش
وست وود- ۴ مارس
ARS POETICA-100:FINALE
در همه عالم و در زمان و مکان شعر رومانتیک و عاشقانه می گسترد و شعر جهانی دام می گسترد
آن که دام می گسترد در همین نزدیکی می ماند
آن که می گسترد تا ور دست ها می رود مثل در های گشوده ی پل ریکور
انسان همیشه کمی دورتر ایستاده است و ما را می نگرد که او را می نگریم
نگاهی که در چشمان مان موج می زند از دور ها می آید
گردن بند مرواریدی که می گسلد و دانه هاش را می پراکند
شعر رومانتیک از چنین موجی بر می آید
و نیز موج های دیگر که امروزی اند اما کمی عقب تر مانده اند
پس موج های دیگر که عقب مانده اند از موج سوم بر می آید و ادمه ی آنند و موج سوم نیز ادامه ی آن هاست
و این ها که در هم تلفیق می شوند نیز در هم تعریف می شوند
و تعریف مدام در تغییر است مثل مدرنیزم و پسا مدرنیزم
پرسشی که دورانی تازه را پدید می آورد در مرحله یی تاریخی
تا شعر معنا می یابد
هر چند که در بی معنایی حضور دارد
و بی معنایی نقد معناست
آیا شعر و فلسفه و معنا + خیال و رویا بهایی ست که انسان برای ابدیت می پردازد
یا که ابدیت این ها را برای انسان فراهم می آورد
و ابدیت هان خیال و روطاست که شعر اینست
و نه همیشه برخوردار از اندیشیدن بل حتا بر ضد آن
توقع اندیشیدن به فلسفه امری طبیعی است و توقع نااندیشیدن و رویاییدن شعر در عوض حضوری همیشه گی ست
برای شعر که لزومن در ذات و گوهره ی شعر و شاعر هم نیست و مشارکت این دو جانب است که آن را پدید می آورد
PLAY ZOHREH KHALEGHI
ARS POETICA-99
هنر
یک بازی ست
و زندگی
یک زمین بازی بزرگ است
زهره خالقی
زهره خالقی
Art
is a play
And life is
A grand playground
ZOHREH KHALEGHI
ZOHREH KHALEGHI
ARS POETICA-98:OSTAD
...ARS POETICA-98
شعر های لطفن این بیت را تکرار کنید
کامنت های کلیشه و کلید
یکی نوشت این یک حرف فلسفی ست
یا منطقی زمستانی
آن یکی گفت خیلی دل نشستنی ست
و دیگری گفت عشق که شکستنی نیست
بعد می خطبه را آوردند
و استاد
در شالی بلند
خواهش کرد دیگر خجالتش ندهند
اینست او ضاع شعر های لطفن این بیت را تکرار کنید
و کامنت های کلیشه و کلید
شعر های لطفن این بیت را تکرار کنید
کامنت های کلیشه و کلید
یکی نوشت این یک حرف فلسفی ست
یا منطقی زمستانی
آن یکی گفت خیلی دل نشستنی ست
و دیگری گفت عشق که شکستنی نیست
بعد می خطبه را آوردند
و استاد
در شالی بلند
خواهش کرد دیگر خجالتش ندهند
اینست او ضاع شعر های لطفن این بیت را تکرار کنید
و کامنت های کلیشه و کلید
ARS POETICA-97:POEMPROSE
... و شعر ذهن و گوهر دوران و عشقتامه ى زبان و زمان شاعر است . زيرا شعر بيزارى نيست . شعر تك و نال كهنسالى و بحران ميان سالى نيست شعر واژ ه هاى پر طراوت بهارى و بيدارى ست . شعر جوان است و جوانى ست كه هميشه جوان مى ماند و سنگواره گى و محافظه كارى و پس روى و پوسيده گى و پس مانده گى را انكار مى كند و شعر رو به رويا و روشنا دارد .
img:moj
img:moj
Wednesday, September 3, 2014
FARA SUTRA
- Faramarz Soleimani Levers of thoughts and ideas Kept at hands of creative men and women. Powerhouse of informatic revolution era. Thoughts and ideas
NEW ORLEANZEE:SEPTEMBER FOR A CAUSE
Snails and gators
Pelican of Brown River
New Orleans in september
6 ROYAGARDANI:www.com
Who is holding levers of insights
Who decides vice and virtue
who raises the ceiling
.com/ sky is high
Tuesday, September 2, 2014
ARS POETICA-92شاعرانی هستند که
Ars Poetica-92
شاعرانی هستند که بر سر زبان مردم اند
و شاعرانی
که ترجمان زبان مردم اند
یکی گفت شادمانی بی سبب
که منظورش الکی خوشی ست
و دیگری
به جای سر خوشی
نوشت خوش سری
و شاعران متوسط
دنباله روی موجودی فرهنگند
Monday, September 1, 2014
LITCRIT:CREATIVE PROCESS
Litcrit:creative process
انديشورزي و فلسفيدن پارى از شعر و قصه است كه ستون اصلى آن را آفرينش تشكيل مى دهد و آفرينش نظام و سامانه و ماهيتي عاشقانه دارد كه جان و جهان و انسان را سپاس دارد در واقعيت و خيال كه دو روى عمده ى فرايند آفرينش است و همان كه فلسفيدن و خرديدن را پارى از آ ن شمرديم
دفترهاى سيمين
img:moJ
Levers of thoughts and ideas Kept at hands of creative men and women. Powerhouse of informatic revolution era. Thoughts and ideas are levers
انديشورزي و فلسفيدن پارى از شعر و قصه است كه ستون اصلى آن را آفرينش تشكيل مى دهد و آفرينش نظام و سامانه و ماهيتي عاشقانه دارد كه جان و جهان و انسان را سپاس دارد در واقعيت و خيال كه دو روى عمده ى فرايند آفرينش است و همان كه فلسفيدن و خرديدن را پارى از آ ن شمرديم
دفترهاى سيمين
img:moJ
Levers of thoughts and ideas Kept at hands of creative men and women. Powerhouse of informatic revolution era. Thoughts and ideas are levers
- Faramarz Soleimani It is nice and fortunate If Jean Paul Sartre writes our life story in a creative work , but one should remind our thinker of 20th century that philosophizing is probably a part of process that creativity is its main stem , and this is combined with love to draw the soul , the world and the human being in poetry , art , and literature
FS
Subscribe to:
Posts (Atom)