MOJ MAGAZINE Simin Behbehani special issue.
ادبیات کودکان with Mahmood Mokarami
کودک روانه از پی بود
نق نق کنان که «من پسته.»
نق نق کنان که «من پسته.»
پول از کجا بیارم من؟
زن ناله کرد آهسته.
زن ناله کرد آهسته.
کودک دوید در دکّان
پایی فشرد و عرّی زد.
پایی فشرد و عرّی زد.
گوشش گرفت دکان دار:
«کو صاحبت زبان بسته!»
«کو صاحبت زبان بسته!»
مادر کشید دستش را:
«دیدی که آبرومان رفت؟»
«دیدی که آبرومان رفت؟»
کودک سری تکان می داد
دانسته یا ندانسته.
دانسته یا ندانسته.
«یک سیر پسته صد تومان!
نوشابه، بستنی... سرسام! »
نوشابه، بستنی... سرسام! »
اندیشه کرد زن با خود
از رنج زندگی خسته:
از رنج زندگی خسته:
دیروز گردوی تازه
دیده ست و چشم پوشیده ست
دیده ست و چشم پوشیده ست
هر روز چشم پوشی هاش
با روز پیش پیوسته.
با روز پیش پیوسته.
کودک روانه از پی بود
زن سوی او نگاه افکند
زن سوی او نگاه افکند
بادیده یی که خشمش را
باران اشک ها شسته.
باران اشک ها شسته.
ناگاه جیب کودک را
پُر دید ـــ«وای! دزدیدی؟»
پُر دید ـــ«وای! دزدیدی؟»
کودک چو پسته می خندید
با یک دهان پُر از پسته.
با یک دهان پُر از پسته.
بانو سیمین بهبهانی
تیر ۱۳۷۳
تیر ۱۳۷۳
No comments:
Post a Comment