Saturday, April 19, 2014

A*SH*N*A*CULAR POETRY:SOHRAB SEPEHRI

OCULAR POETRY:SOHRAB SEPEHRI
عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند.

---

آبی بلند را می اندیشم و هیاهوی سبز پایین را
ترسان از سایه خویش به نی زار آمده ام
تهی بالا نی ترساند و خنجر برگ ها به روان فرو می رود
دشمنی کو تا مرا از من بر کند؟
نفرین به زیست: تپش کور
دچار بودن گشتم و شبیخونی بود نفرین
هستی مرا بر چین ای ندانم چه خدایی موهوم
نیزه من مرمر بس تا را شکافت
و چه سود که این غم را نتواند سینه درید
نفرین به زیست
دلهره شیرین
نیزه ام -یار بیراهه های خطر- را تن می شکنم
صدای شکست در تهی حادثه می پیچد
نی ها به هم می ساید
ترنم سبز می کشافد
نگاه زنی ، چون خوابی گوارا، به چشمانم می نشیند
ترس بی سلاح مرا از پا می فکند
من -نیزه دار کهن- آتش می شوم
او -دشمن زیبا- شبنم نوازش می افشاند
دستم را می گیرد
و ما -دو مردم روزگاران کهن- می گذریم
به نی ها تن می ساییم، و به لالایی سبزشان ، گهواره روان را نوسان می دهیم
آبی بلند، خلوت ما را می آراید...
سهراب سپهرى
هشت كتاب 
شعر: خوابى در هياهو

No comments:

Post a Comment