مسعود احمدی MASOUD AHMADI
OCULAR POETRY
مرگ یک دیگر اندیش
---
---
هیچ
با خود بر نداشت / تنها گذاشت
آن تکه ابر همیشگی / بالای سرش باشد و ببارد
با خود بر نداشت / تنها گذاشت
آن تکه ابر همیشگی / بالای سرش باشد و ببارد
به مرز که رسیدند
ابر ناپدید شد
باران / و آن زن نیز
که در طول راه با او بود / دستدردست و ناپیدا
ابر ناپدید شد
باران / و آن زن نیز
که در طول راه با او بود / دستدردست و ناپیدا
مرگ
شگفتزده بود / درمانده و آزرده
که مرد با لبخند
از دروازه گذشته بود
بیدرنگ و آه / بینگاهی به پشت سر حتا
شگفتزده بود / درمانده و آزرده
که مرد با لبخند
از دروازه گذشته بود
بیدرنگ و آه / بینگاهی به پشت سر حتا
---------------
بهمن ۱۳۹۳
بهمن ۱۳۹۳
No comments:
Post a Comment