فرامرز سلیمانی
بورخس :رویا
جایی دوردست در ایران برج سنگی نه چندان بلندی ست بی در و دریچه یی . در تنها اتاق آن با کافی خاکی به شکل دایره یک میز چوبی ست و نیمکتی . در آن اتاق مدور مردی هست که به من می ماند و شعر ی بلند می نویسد به حروفی که من نمی دانم در باره ی مردی که در اتاق مدور دیگری ... شعر ی می نویسد در باره ی مردی دیگر ...روندی که هرگز پایان نمی گیرد و هیچ کس نمی تواند بخواند آن چه را که این زندانیان می نویسند
No comments:
Post a Comment