شاعری که تنها به زبان مادریش آشناست و از زبانها و فرهنگ های دیگر چیزی نمی داند در جهان معاصر تنهای مسکینی است که جهان و معاصر را نمی شناسد
شاعری که زبان مادریش را نمی داند نیز تنهای غریبی است که در گوشه های گم این جهان بزرگ دست و پا می زند و در بی وطنی و بی فرهنگی گوشه می گیرد
این همه نام و این همه توسل به تلفن بازی و فیسبوک بازی در بی زبانی مادری و در بی زبانی جهانی هرگز راهی به دهی نبرده است
و شاعر تنها در معاشرت و شناخت شعر دیگر به زبان مادری و زبان های دیگر رو به رشد می رود
دریچه را بگشای شاعر
تن به نسیم بسپار
و جهان را
به نی نی ی چشمانت
دعوت کن
دریچه را
ژ رف بگشای
مشكل عمده يي كه شاعر يوني لينگوال را در پيله و زنگار دست و پا بسته نگاه مي دارد عدم دست رسي به نقد و تطور أفكار و احوال جهاني است و بيچاره آن كه مدعي نقادي هم هست و از خواندن جمله يي به زبان ديگر هراس دارد
No comments:
Post a Comment