1
آفتاب حد اقل مي بارد
من و تو خيس مي شويم
صبح ارديبهشت
2
از دریا بر گشتیم
با سبدی اطلسی و موج
صبح اردیبهشت
3
قطار با کفش های آهنین بر راه پای می سود
درها و پنجره ها بسته بود
و اطلسی های دریای اردیبهشت
در دست ها مان
می فرسود
4
و عشق دستان ما را گرفت و با خود برد
تا دریای اطلسی
دریا دریا اطلسی
و ما با سبدی اطلسی و موج
از دریا برگشتیم
در صبح اردیبهشت
5
هر روز
سبدي اطلسي
در ايوان مي گذاشتي
و من
تو و اطلسي ها را به خانه مي بردم
تا صبح ارديبهشت
در درياي اطلسي
6
صبح روي ديوار پلك هات
موج نقره يي ي مژگانت
درياي اطلسي
7
گلهای اطلسی را
جمع کردم توی سبد
دریا شد
دریای اطلسی
فرامرز سلیمانی
آفتاب حد اقل مي بارد
من و تو خيس مي شويم
صبح ارديبهشت
2
از دریا بر گشتیم
با سبدی اطلسی و موج
صبح اردیبهشت
3
قطار با کفش های آهنین بر راه پای می سود
درها و پنجره ها بسته بود
و اطلسی های دریای اردیبهشت
در دست ها مان
می فرسود
4
و عشق دستان ما را گرفت و با خود برد
تا دریای اطلسی
دریا دریا اطلسی
و ما با سبدی اطلسی و موج
از دریا برگشتیم
در صبح اردیبهشت
5
هر روز
سبدي اطلسي
در ايوان مي گذاشتي
و من
تو و اطلسي ها را به خانه مي بردم
تا صبح ارديبهشت
در درياي اطلسي
6
صبح روي ديوار پلك هات
موج نقره يي ي مژگانت
درياي اطلسي
7
گلهای اطلسی را
جمع کردم توی سبد
دریا شد
دریای اطلسی
فرامرز سلیمانی
No comments:
Post a Comment