Monday, April 21, 2014

BAHARI'14::با بالهای اطلسی

فرامرز سلیمانی :با بالهای اطلسی 
:با بالهای اطلسی
سوار بر اسبان باد پا آمدند 
تا بر تپه های باد 
جامه هاشان را با هم عوض کنند 
و  روزان 
و  شبان شان 
بدینسان با عشق عجین شد 
سوار بر اسبان باد پا 
به جانب بامداد آمدند 
پیش پای من چندان چیزی نمانده بود 
و پیش پای من فراوان بود 
از کوههای آپاچی که می گذری 
و با دریا جاری می شوی 
خلیج پیش پای تو فراوان می ماند 
و  رود که روشنا و ع لف را 
در بامداد دره ها می نشاند 
بالهای باد را بر شانه ها مان گذاشتیم 
و از دریای اطلسی گذشتیم 
اینک وقت با همی بود 
پس از گذشت سالیان 
و روزان و شبان مان 
با عشق عجین شده بود 
این قصه را هرگز پایانی نیست 
این قصه را 
هرگز پا یا نی نیست 
4.22

No comments:

Post a Comment