به زهره خالقی
پروانه ها را بر سر شانه هاش می برد
پرسیدم پروانه ها را آیا تو در باغ می کاری
گفت آنها رنگ هاشان را هر پگاه هدیه می آورند
گفتم پس سنجاقک را هم
گفت آن ها را از رنگین کمان می چینم
از شب تاب ها پرسیدم
گفت در باغ شیشه می رویند
پس کرم ابریشم ها و قورباغه ها و حلزون ها و لا ک پشت ها و مارها
گفت آنان همه مثل ما عاشق اند
در بازار باغ
وقتی پروانه ها و سنجاقک ها به دنبال هم می پریدند
و شب تاب ها
ستاره های آسمان باغ بودند
دنبال عکس تو را گرفتم
تا راهروی خلوت خانه
که پروانه ها روی دیوار
سنجاق کوب بودند
نگاهم را به باغ بردم در غوغای پروانه گی
پشت پرچین
دنیا به رنگ تو بود
فرامرز سلیمانی
پروانه ها را بر سر شانه هاش می برد
پرسیدم پروانه ها را آیا تو در باغ می کاری
گفت آنها رنگ هاشان را هر پگاه هدیه می آورند
گفتم پس سنجاقک را هم
گفت آن ها را از رنگین کمان می چینم
از شب تاب ها پرسیدم
گفت در باغ شیشه می رویند
پس کرم ابریشم ها و قورباغه ها و حلزون ها و لا ک پشت ها و مارها
گفت آنان همه مثل ما عاشق اند
در بازار باغ
وقتی پروانه ها و سنجاقک ها به دنبال هم می پریدند
و شب تاب ها
ستاره های آسمان باغ بودند
دنبال عکس تو را گرفتم
تا راهروی خلوت خانه
که پروانه ها روی دیوار
سنجاق کوب بودند
نگاهم را به باغ بردم در غوغای پروانه گی
پشت پرچین
دنیا به رنگ تو بود
فرامرز سلیمانی
2.22-23.2014
No comments:
Post a Comment