Sunday, February 3, 2013

BAHMANI:A LONG POEM

١
در وعده گاه آبی 
کبود می شود نگاهمان 
و آفتاب به دیدارمان غبطه می خورد 
چه حسرتی 
چه حسرتی 
که وعده گاه آبی 
با ما وعده ی تماشا دارد 
٢




در گوش ها م جار می زند
تا تصویرپشت پلک های بسته ام
لختی لخته شود
با او به راه می روم
تا طعم سبز قصیل را
بر لبانش
جوانه زنم
دریا گمانه ی آبی ست
در کهکشان آب
پای برج بلند بندر
دریا
گمانه ی آب های آبی ست
توفان بهانه ی با همی ست
بر پوست عاشق
توفان
بهانه ی عتیق با همی ست
آفتاب
با ستاره
دریا را نقش می زند
وقتی که موج
بر آستان دریا می کوبد
٣

گشت می زد 
با ما گشت می زد 
تا که جستی زد و 
ما را با خود آورد 
یونس اندر دهان ماهی شد 
٤
تا به تمامی تعریفت کنم تنها یک واژه را می جو یم
یک واژه ی تنها
که یک واژه ی تنها را
تعریف می کند
٥
طاقه های شب بر طاقه های شب بر طاقه های شب تا ارتفاع مشبک دیوار
*
PONTCHARTRAIN

No comments:

Post a Comment