در وعده گاه آبی
کبود می شود نگاهمان
و آفتاب به دیدارمان غبطه می خورد
چه حسرتی
چه حسرتی
که وعده گاه آبی
با ما وعده ی تماشا دارد
٢
در گوش ها م جار می زند
تا تصویرپشت پلک های بسته ام
لختی لخته شود
با او به راه می روم
تا طعم سبز قصیل را
بر لبانش
جوانه زنم
دریا گمانه ی آبی ست
در کهکشان آب
پای برج بلند بندر
دریا
گمانه ی آب های آبی ست
توفان بهانه ی با همی ست
بر پوست عاشق
توفان
بهانه ی عتیق با همی ست
آفتاب
با ستاره
دریا را نقش می زند
وقتی که موج
بر آستان دریا می کوبد
تا تصویرپشت پلک های بسته ام
لختی لخته شود
با او به راه می روم
تا طعم سبز قصیل را
بر لبانش
جوانه زنم
دریا گمانه ی آبی ست
در کهکشان آب
پای برج بلند بندر
دریا
گمانه ی آب های آبی ست
توفان بهانه ی با همی ست
بر پوست عاشق
توفان
بهانه ی عتیق با همی ست
آفتاب
با ستاره
دریا را نقش می زند
وقتی که موج
بر آستان دریا می کوبد
گشت می زد
با ما گشت می زد
تا که جستی زد و
ما را با خود آورد
یونس اندر دهان ماهی شد
٤
تا به تمامی تعریفت کنم تنها یک واژه را می جو یم
یک واژه ی تنها
که یک واژه ی تنها را
تعریف می کند
٥
طاقه های شب بر طاقه های شب بر طاقه های شب تا ارتفاع مشبک دیوار
*
PONTCHARTRAIN
یک واژه ی تنها
که یک واژه ی تنها را
تعریف می کند
٥
طاقه های شب بر طاقه های شب بر طاقه های شب تا ارتفاع مشبک دیوار
*
PONTCHARTRAIN
No comments:
Post a Comment