پنجره خاموش بود
پنجره را گشودم
درها و دیوارها و اتاق خاموش
بیرون باغچه در سرما می لرزید
و راهرویی
که از آن می گذشتم
و نمی گذشتم
پنجره متروک بود
و در ها و دیوارها
و اتاق متروک
در من می اندیشیدم که سوسمار بزرگی می خزید
No comments:
Post a Comment