در سینه ام هوای توفان بود
اوا ز تو به حوصله مان بنشست
در سینه ام هوای توفان بود
آرامش مرا می خواستی
وقتی به سایه های ساکت باز آمدم
و توفانی شدم
در سینه ام هوای توفان بود
و گم شدن مان درمیان دودها و رنگ
در سینه ام هوای توفان بود
و گم شدن ماه و ابر
درسینه ام هوای توفان بود
و ریشه ها بر دل ریش درخت
که با ما در توفان گام می زد
در سینه ام هوای توفان بود
و لرزش بی هراس باغ
در سینه ام هوای توفان بود
و توفان در سایبان بهار نارنج
در سینه ام هوای توفان بود
و خیره بود آلاچیق
بر توفان
که بر سینه اش
هوای توفان بود
وقتی که ماه
دست ابر را می گرفت
و تنها می رفت
در سینه ام هوای توفان بود
و ما شب ها
شب را پشت سر می گذاشتیم
در سینه ام هوای توفان بود
و یک پنجره
بی آرامشی
در شهر
که بر سینه اش هوای توفان بود
7.31
No comments:
Post a Comment