در ماه و مه گم شده بود
پیچیده در لفاف خلوت نسیم
و شهر من دیگر شده بود
گذشتن از هوای تو
مرا تا هوای تو باز آورد
تا که گم شدم
در ماه و مه
و شیشه ی تنم
خانه ی دیگرم شد
تنها چراغان پشت پرده های بلند
که روشن است وقت خاموشی
و خاموشی را
وقت عبور عشق
بر گردن شب می آویزد
جلیل و موافق
No comments:
Post a Comment