بو ی تو گشت می زند در حوالی ی پو ست
وقتی که از خم راه می گذاری
می شکند نور گیر سیمانی در ایوان
و بیرقی که دست های تو ست
درزخم آفتاب می وزد
پرده ها را که می کشم اتاق عریان می شود
در را به کهکشان می گشایم
بو ی تو در حوالی ی پو ست تشنه ام
گشت می زند
گام های تو آهسته می آید
و در نگاه خیره ام
با گام های تو می رود
تند و پر شتاب
No comments:
Post a Comment