Faramarz Soleimani by Faramarz Soleimani
باران که می بارید
من منتظر ستاره بودم
بیرون ستا ره می با رید
و من دست در دست باران
راه را روانه ی دیدار شدم
کسی از من پرسید
باران تا کی میخواهد ببا رد
خیس دوباره بودم
به انتظار ستاره
باران که می با رید
بعد آوای نگران تو به گوشم آمد
ابری تنها پنجره را می کا وید
No comments:
Post a Comment