سایه یی بود که آمد
و سایه یی که آمد
تن بر تنی تنها زد و رفت
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه یی بر در این خانه تنها زد و رفت*
و سایه بود
که تنها به تنی
تن زد و رفت
و حالا که دست بر دیواری سرد می کشم
بی دریچه و
در
تنها صدای سوت قطاری را می شنوم
که جیغ بنفش می کشد
و در غاری کبود می دود
تا دورهای آشیاندردی دور
در سایه
تا دورهای آشیاندردی دور
در سایه
*چهار خط از:هوشنگ ابتهاج سایه
also in neveshta internationals.blogspot.com
ReplyDelete