Thursday, September 27, 2012

از قامت مجرد او نمی هراسم DEATH - FINALE

فرامرز سلیمانی از  فرامرز سلیمانی ١٣٥٧
از قامت مجرد او نمی هراسم
از لذتی که به جادو می پردازد
و قامت مجرد او را
از هفت دریا می گذرم
تا به هیات را هگذری تاریک
پیش پا ی شب
بشکنم
و قامت مجرد او را
در سفره ی شطرنج
با فرزین و شاه
در خانه های متناوب روز و شب
فرو می افکنم
پس آیا تو از قامت مجرد او می هراسی که مرا از قامت مجرد او می هراسی
ایهام را پیش پا ی شیطان شب خانه کن
ایهام
خانه ی آواره یی ست
در روز
که ما هر روز
از قامت مجرد او
سخت نمی هراسیم
دا ر سوخته یی ست  این در راه
تعویذ کهنه یی
بر بازوی معجزه
که بیشه را
میان تماشا و
سرگردانی
می گرداند
و بدین سان شا ید بر او ستایشی ریا کا رانه نثار می داریم هرگاه که در وقت های ناتوانی و فریب ناتوان می مانیم
پس آیا ما از قامت مجرد او می هراسیم که ما را از قامت مجردش می هراسد
تندیس را آیا
در وادی ی دروغ
خاک و خاکستری باید
در باد
آیا کسی در باغ سنگی به خواب شیرین رفته است
آیا به خارا کسی تنها خفته است ؟
see more:DEATH,1-10
www.faramarzsoleimani.blogspot.com

No comments:

Post a Comment