در جمعی ناهمگون شعر می خواندم
شعر بهار دارآباد را
از کتابم:سبز و سپید و سرخ
تولد تولد تولدت مبارک
توجه توجه این صدای آژیر قرمز است !
خیابان خالی گیشا
هراسان گوش می سپرد
کسی گفت من به ایران زیاد می رو م اما ماجرای موشک خیابان گیشا را نشنیدم
کسی گفت من حر ف دارم
این کتاب را چه کس چاپ کرده
چون دوست من شعر هایی گفته که می خواهد با نام مستعارچاپ کند
زیرا که او افسر ارتش شاه بوده است
کسی گفت چه خوب که امیدت را از دست نداده ای و گفتی :
ببین که در هجوم هم باغ باز آغاز می شود
و در سطح شهر تعارف هایی دیگر هم شد
بعد آواز های تبعید را خواندم
با یاد دکتر هما دارابی که در تبعید سو خت
و صحبت از آتشکوه بود
اتش + کوه + کوه آتش
و کسی گفت این شعر سختی بود
و من گفتم هیچ شهری سخت نیست
دلم برای شعر می سوزد
دلم برای شاعر
No comments:
Post a Comment