در خنکای گلو
زیبا بود مثل عاشقی (این را برای تو نوشتم)
و دست که پرسان می ماند
چشم سر گردان می گردد
تحریر باد زن
خنکای گلو
و عاشقی
مثل همن که به آواز آرامت می خواندی
و حالا
(در سکوت)
گلدان را که می خواستم در خلوص با د پنهان کنم
جای پای گل
همه جای باغ مانده بود
تحریر با د زن
خنکای گلو
و
عاشقی
No comments:
Post a Comment