Monday, June 16, 2014

SANGDEHسنگده


فرامرزسلیمانی :آوازهای ایرانی،به نگار،تهران ١٣٦٨/١٩٨٩
سنگده 
سنگده مله تنگ تنگ کوچه 
اتا کیجا دره مثل ونوشه
وره کار ندارین مه وسه شه 
محله سنگده با کوچه های تنگ 
دختری هست مثل بنفشه 
کارش نداشته باشین برای منست
 و راه به راه سبز می برد در سبز راه سنگده 
و سنگده گوهر بر دره و خارا می پراکند 

١
از  دره 
تا قله 
گسترده بوریای سبز 
می کا ود ژرفای آبی را 
سنگده 
٢ 
بر ساقه های خزه پوش 
پشتی به صخره دارد 
می روبد 
نگاه دره را 
سنگده 
٣
بر قله 
ایستاده ورزا 
می خواند پر غرور 
ماه را 
پشت خانه  ها 
آویزه ی آواز ورزا هاست 
سنگده 
٤
پیوند سرخ پگاه 
با طلای ناب 
سبز می لرزد 
در روشنا ی فانوس ها 
سنگده 
٥
می نوشد
 خون سرخ افق را 
می نشیند با شب 
می خواند آواز های شبانه 
سنگده 
٦
سنگی 
کنار سنگ 
می غلطد کشتگر در آب 
می رقصد گندمزار 
به خواب 
خمیازه یی بلند می  کشد 
سنگده 
٧
چای و چپق 
مهربانی نازک کودک 
دستی میان نان و دهان 
می گردد نگاه چوپان 
می رود تا حوالی لبخند 
سنگده 
٨
با چشمه 
 آواز دامنه را 
می خواند 
قطره 
قطره 
در آبراهه ها 
با چکاوک بر می خیزد 
سنگده 
٩
مردانی از جنگل می  آیند 
و جان تازه می دمند 
بر   درختان مرده 
می نشیند حوصله اش  تنگ 
با شور و شعله 
می آشوبد در سکوت مدا م 
سنگده 
١٠
بچه ها گونه ها شان بزک می شود 
می خزد ارغوانی 
کوچه باغ تمشک 
می خالد خاری ش به دست 
سنگده 
١١
می درد
 دره را 
مه شبانه 
خیره می نشیند بر پرچین 
تسلیم ماه می شود مه 
می گشاید چشمان را 
می نوشد 
چمنه ی سبز باران را 
سنگده 
١٢
می ترکد گلپر 
در حنجره ی مرغی 
می کوچد بهار 
با نوازش بارش 
تا چشمان سبز سنگده 
١٣
خاموش می شود نرو 
خالی ست گو بنه 
کتری لمیده کنار کله 
می بلد بر شانه های دهقان 
سنگده 
١٤
تالار سربند 
پاره های پریشان جنگل 
جشن پاپلی 
داروگ تنها
پروانه بر توسکا و راش  
نشه ی قارچ 
بی ماست باران 
زنان هیزم شکن 
تبر های بی ترحم
تیغ ترش تلی
ستیز گزنه 
عروج عصیانی درخت 
بالش برگ 
شبنم بوته های بوسه 
زمزمه ی سبز باد 
موج مقاوم یخو 
آبرفت های دریا سوی رود 
می نشیند البرز 
- آن یار باستانی 
در نگاه سنگی سنگده 
١٥
پنجه های خروشان 
راش می خزد بر زمین 
بر گردنه فراز می شود 
بر صخره چنگ می زند 
سنگده 
١٦
صدای پر ریختن پرنده می اید 
پشت خاکریز 
جنگل همان نیست 
که شب آفتاب را صدا می زند 
در کوچه باغ سنگده 
١٧
در معبد بهار 
یاد یاران باران 
به انبان دارد 
سنگده 
١٨
از قله 
تا دره 
بر بوریای سبز خاکی 
سر می دهد آواز های آبی 
سنگده       
١٩
می خواند کوچه باغ دلتنگ 
به آواز ونوشه ی صحرایی 
می گشاید با فه ی گیسو ش 
سنگده 
٢٠
عود و بخور بر قله ی سبز 
راه چای و ابریشم در قاب شهاب 
 باران ستاره از قله تا دره 
سنگده 
FARAMARZ SOLEIMANI:SANGDEH,SAVADKUH,MAZANDARAN,IRAN
سنگده . مازندران . تیر 1364
.

No comments:

Post a Comment