احمد شاملو :ابراهیم در آتش
A*SH*N*A
در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای
و نوبت خودرا انتظار میکشیم بی هیچ خنده ای
و نوبت خودرا انتظار میکشیم بی هیچ خنده ای
---
خنجی خونین
بر چهرهی ناباور آبی!
---
مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.
از بهار
حظ تماشایی نچشیدیم،
که قفس
باغ را پژمرده می کند.
حظ تماشایی نچشیدیم،
که قفس
باغ را پژمرده می کند.
□
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ی ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدانگونه که عشق را نماز می بریم،
که بی شایبه ی حجابی
با خاک
عاشقانه
درآمیختن می خواهم.
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ی ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدانگونه که عشق را نماز می بریم،
که بی شایبه ی حجابی
با خاک
عاشقانه
درآمیختن می خواهم.
احمد شاملو - ابراهیم در آتش - درآمیختن
"شبانه"
_____________
مردی چنگ در آسمان افکند،
هنگامی که خونش فریاد و
دهانش بسته بود.
_____________
مردی چنگ در آسمان افکند،
هنگامی که خونش فریاد و
دهانش بسته بود.
خنجی خونین
بر چهرهی ناباور آبی!
عاشقان
چنینند.
چنینند.
کنار شب
خیمه برافراز،
اما چون ماه برآید
شمشیر
از نیام
برآر
و در کنارت
بگذار.
خیمه برافراز،
اما چون ماه برآید
شمشیر
از نیام
برآر
و در کنارت
بگذار.
...ابراهیم در آتش
---
از این گونه مردن ....
می خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.
می خواهم نفسِ سنگینِ اطلسی ها را پرواز گیرم.
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.
می خواهم نفسِ سنگینِ اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه هایِ تابستان،
خیس وگرم
به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسی ها را
پرواز گیرم.
خیس وگرم
به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسی ها را
پرواز گیرم.
حتا اگر زنبقِ کبودِ کارد
بر سینه ام
گل دهد _
می خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصتِ گل،
و عبورِ ارسی
به ساعتِ هفتِ عصر.
بر سینه ام
گل دهد _
می خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصتِ گل،
و عبورِ ارسی
به ساعتِ هفتِ عصر.
از دفترِ ابراهیم در آتش
---
---
No comments:
Post a Comment