باز رومی وا ر می گویم
خود حال دلی بود پریشان تر از این
یا واقعه یی بی سر و سا ما ن تر از این
اندر عا لم که دید محنت زده یی
سر گشته ی روزگار حیرت تر از این ؟
و دامن حیرت گرفت و کشید
غبار عشق فرو ریخت
و در غبار فرو شد
به حیرانی و پریشانی
رهگذران گفتند
حالا طعم عاشقی را
به تماشایی
چه خوب چشید
قدر هاله ی ماه -
قدر هاله ی ماه -
No comments:
Post a Comment